قبر واقعی کوروش کجاست
نویسنده : معین | زمان انتشار : 15 آبان 1400 ساعت 21:04
اخیرن در مورد اینکه آیا مقبره موسوم به قبر کوروش در پاسارگاد آرامگاه کورش است یا نه در فضاهای مجازی و غیر مجازی اختلافات زیادی رایج شده است. باستان پرستان و قاطبه مورخین متاثر از باستان پرستی با اطمینان قریب به یقین و بیشتر مواقع با یقینی بالا تر از هر اطمینان مدعی هستند که قبر کوروش همان بنای قبلن معروف به مادر سلیمان در پاسارگاد است. حمایت تمام قد رژیم پهلوی اول که اشتهای سیری ناپذیری برای ترویج باستان گرایی و هویت سازی شوینیستی داشت و ثبت این مکان به عنوان اولین پایتخت هخامنشی ها و محل قبر کوروش کبیر در سال 1310 شمسی صورت گرفت. بعد از تاسیس یونسکو در سال 1945 بالاخره دولت جمهوری اسلامی ایران موفق شد که این مکان را در یونسکو در سال 2004 به همین عنوان ثبت نماید یعنی بعد از 72 سال از زمان ثبت ملی اش! اما مکان مذکور فاقد هرگونه بقایای یک شهر باستانی در دوره هخامنشی است. به جز بقایای ناچیز یک کاخ و چند بنای دیگر هیچ نشانه ای از شهر بودن آن که هیچ حتی پایتخت دوره هخامنشی بودن نیست. سوال مهمی که هنوز پاسخی نیافته است این که این چه پایتختی است که مردم زمانه کوروش در آن خانه نداشته اند؟ همچنین همانطور که در سطور زیر نشان می دهیم ادله و اسناد لازم برای ادعای وجود قبر کوروش در این مکان بسیار مخدوش و بی اعتبارند. بنا به اطلاع عمومی هنوز هیچ زمان سنجی تشعشعات کربنی از این مقبره تاکنون صورت نگرفته است.
اما وقتی به منابع تاریخی نگاه می کنیم، هر چه بیشتر می خوانیم بیشتر بر تردید ها اضافه میشود و امکان رسیدن به یک نتیجه گیری قطعی یا علمی بسیار دشوارتر می شود.
با توجه به اهمیت موضوع وتشدید اختلافات بنیادین، این نوشته دعوتی است از محققین و دولت و مجلس ایران تا با تشکیل یک تیم تحقیقاتی متشکل از محققین داخلی و خارجی و با نظارت سازمان های بی طرف بین المللی مانند یونسکو با استفاده از آخرین فن اوری های موجود و با اتخاذ بی طرفی کامل تکلیف این بنا را برای همیشه روشن کنند. آن را که حساب پاک است از محاسبه چه باک است؟
اجازه دهید این نوشته را حول چند سوال شکل دهیم:
- آیا روی مقبره یا جایی از آن نوشته ای یا کتبیه ای مبنی بر این که این گور کورش است وجود دارد یا آیا حوالی این بنا اشیا مربوط به دوره کورش پیدا شده است؟ پاسخ: نه!
سرنخ همه گمانه زنی ها به وجود یک کتیبه ای در عهد باستان در این مکان منتهی می شود که در زمان اسکندر دیده شده و گزارش شده است. اسکندرحدودن دویست سال بعد ازمرگ کورش ایران را فتح کرد.
اما ماجرای فرستادن کسانی به مقبره یا مشاهده مقبره توسط اسکندر را دو مورخ نقل کرده اند. یکی اریانوس یا اریان رومی و دیگری استرابوی یونانی
اریان ژنرال و مورخ رومی که حدود 100 تا 150 سال بعد از مسیح و حدودن 450 سال بعد از اشغال ایران توسط اسکندر در روم باستان زندگی می کرده متنی در مورد فتوحات اسکندر نوشته وگفته که اسکندر بعد از فتح ایران به محلی به نام پاسارگاد رفت و مقبره ای را یافت با کتیبه ای که در آن که معرف مقبره کورش بود. این مورخ رومی به هیچ سند یا مورخ قبلی ارجاع نمی دهد مگر نقل قول از یکی از ماموران اسکندرکه ۴۵۰ سال قبل از خودش درمورد قبر کوروش عنوان شده است!
استرابو مورخ یونانی هم حدود 20 الی 60 سال بعد از مسیح می زیست یعنی حدود 370 سال بعد از اشغال ایران توسط اسکندر و باز براساس نقل قول نوشته است.
آریان و استرابو نوشته اندکه اریستوبولس از جانب اسکندر مامور می شود که به ارامگاه کوروش برود. وی می گوید که ارامگاه اتاقی با در ورودی بسیار باریکی بود که یک نفر به زور می توانست وارد شود. اتاقک روی یک پایه سنگی مستطیل شکل بناشده بود که متشکل از قطعات سنگ مربعی بریده شده بود. اتاقک داری سقف سنگی بود
چنین توصیفی با قبر موجود تطابق کامل ندارد. اولن قبر کورش روی یک پایه سنگی نیست بلکه روی یک سری پلکان سنگی است. ثانین هرچند بنا مستطیلی است اما سنگهای زیر بنا هم مستطیلی بریده شده اند و درب وردی آن به آن تنگی توصیف شده نیست.
اریان از شاهد مذکور نقل قول می کند که روی آرامگاه کوروش نوشتهای به خط میخی پارسی باستان وجود داشت به این مضمون:
ای انسان. من کوروش پسر کمبوجیه هستم، که شاهنشاهی پارس را بنیاد کردم و شاه (کل) آسیا بودم. پس به این آرامگاه بر من رشک مبر.
اما تحقیقات جدید درستی وجود چنین نوشتهای در آرامگاه کوروش را زیر سؤال بردهاست
داندامایف مورخ مشهور روسی که به تازگی درسال 2017 فوت شد معتقد است که جملهٔ «بر من رشک مبر» به وضوح دلالت دارد بر اینکه کتیبهٔ مزبور از آرامگاه کوروش اخذ نشده است. به گفتهٔ وی در هیچ یک از کتیبههای هخامنشیان نظیر چنین مطلبی دیده نمیشود ولی از طرف دیگر «رشک میبرم» غالباً بر سنگ آرامگاههای یونانی دیده میشود. وانگهی به نظر داندامایف اصلاً این عبارات مخالف تصور پارسیان قرن ششم (پیش از میلاد) دربارهٔ ناپایداری و عدم ثبات عظمت و بزرگی زمین است، در حالیکه مولفان یونانی برای این مطلب اهمیت خاصی قائلاند.
اما استرابون:
استرابون متن کتیبهٔ دیگری در آرامگاه کوروش را به نقل از اُنِسیکْریت آوردهاست: «اینجا آرامگاه من کوروش شاهنشاه است» . در روایت انسیکریت این کتیبه به دو زبان فارسی [باستان] و یونانی ولی هر دو به خط فارسی آمده بود!!! داندامایف مضمون و اسلوب این کتیبه را که خالی از نظرات فلسفی یونانیان است به آنِ کتیبههای سایر پادشاهان هخامنشی نزدیک میداند. ولی در وجودش — بدان نحو که توصیف شدهاست — تردید میکند. چه به عقیدهٔ وی به خط میخی نمیتوان زبان یونانی را نوشت! به علاوه، او انسیکریت را با توجه به روایت هایش از عجایب هند، نظیر داستان اسب آبی و مارهایی به طول ۴ متر، راوی موثقی نمیداند.
دیوید استروناخ باستان شناس اسکاتلندی از دانشگاه برکلی کالیفرنیا در کتاب پاسارگاد به یونانی بودن قبر منصوب به کوروش اعتراف می کند.
مهندسان یونانی سبک خاصی براي ابنیه هاي خود به کار میبردند که یکی از آنها علامتگذاري سنگهاي ابنیه بوده است. به متن زیر توجه کنید:
«در دیدارهاي تل تخت بیش از 70 علامت مربوط به سنگتراشان تقابل جالبی را با علائم » شناخته شده در تخت جمشید ارائه میکند… این کشف جالب است که علائم سنگتراشان در تل شروع میشوند، در ترکیبات O تخت را میتوان به دو گروه وسیع تقسیم کرد. علائمی که با حرف مشخص شدهاند در نیمه جنوبی U مختلف، در نیمه شمالی تختگاه و علائمی که که با حرف دیده میشوند.» ( آستروناخ، پاسارگاد، ص 38 )
ویلهلم بارتفلد در کتاب جغرافیای تاریخی ایران صفحه 190 می نویسد که پژوهشگران در این که این جا آرامگاه کوروش ست اتفاق نظر ندارند. بنا از نظر تزئینات داخلی شبیه گورهای لیکیه و پامفیلیا ست. در مشخصات بیرونی آن آثار معماری یونانی دیده می شود.
2- آیا شاهان هخامنشی در مقبره ای بدین شکل دفن شده اند؟ نه!
همه شاهان هخامنشی که قبرشان را فکر می کنیم می دانیم در مقبره های کنده شده داخل کوه در نقش رستم و تخت جمشید مدفون شده اند. اینکه فقط کورش جدا گونه خلاف سنت هخامنشی در این مقبره بی همتا که نه قبل دارد نه بعد مدفون شده باشد سنت شکنی است. در اینکه کورش زرتشتی بوده است هیچ اطمینانی نیست. وی از شهر انشان پایتخت دوم عیلامی ها بود که در اثر ضعف تمدن عیلامی به تصرف بابلی ها در آمده بود و کوروش و اجدادش از گماردگان حکومتی در این شهر بودند. بنابراین به نظر می رسد که وی خود یا یک عیلامی یا بابلی یا به دین بابلیان بوده است که مورد اعتماد ایشان برای فرمانروایی بوده و همچنین در سیلندر کوروش وی خود را برانگیخته ی مردوک خدای بابلیان می داند. همچنین هیچ پادشاه بابلی در چنین بناهایی دفن نشده است. سه منبع تاریخی یونانی موجود که در مورد کوروش صحبت کرده اند با وجود بی اعتباری های زیاد در یک چیز متفق هستند و آن اینکه کوروش از مادری مادی (دختر پادشاه ماد ها) و از پدری پارسی بوده است. و این که مادها پارس ها را مادون و نژاد دیگری می دانستند. (اینکه مادها و پارسها خود را ایرانی یا اریایی می دانستند یک افسانه بیش نیست و اعتبار تاریخی ندارد). این منطقه در آن زمان اصلن ایران شناخته نمی شد و هیچ هویت ملی اصلن معنی نمی داد.
همانطور که اکنون قوی ترین گمانه زنی ها بیان می کنند داریوش برای تسلط بر مادها و عیلامی ها خود را به کوروش وصل کرده است وگرنه اگر شخصی به نام هخامنش که آن قدر مهم بوده که داریوش نام وی را منبای سلسله جدید بداند از اجداد کوروش می بود حتمن کوروش بایستی یکجایی مانند سیلندرش نام وی را می آورد. اما گویا روح کوروش از نام هخامنش هیچ خبری نداشته است. بنابراین به احتمال غریب به یقین کوروش پارسی نبوده است. و دلیلی نداشته است که بخواهد در خطه پارسها بارگاه و قصر و پایتخت راه بیاندازد.
معلوم نیست اگرکوروش زرتشتی نبوده چرا باستان پرستان به هر دری می زنند که توجیه کنند چرا وی به جای دخمه در ارامگاهی روی زمین دفن شده است. و ادعاهای فرضی شان به قدری بی پایه می شود که حتی جنبه ی داستان پردازی پیدا می کند و مدعی می شوند با گذاشتن جسد کورش در اتاقک یا لای جرز بین اتاقک و سقف از تماس بدنش با خاک جلوگیری شده است. مشخص نیست گندیگی و تعفن جنازه را چه گونه تحمل کرده اند! در حالیکه هیچ شاهدی از وجود چنین چیزی وجود ندارد. حداقل در سنگ ها باید علائم نگه دارنده تابوت و سوراخهایی یا شکافی وجود داشته باشد!
3- ایا سبک مشابه این بنا در سایر ابنیه هخامنشی در فارس یا حتی در بین النهرین وجود دارد؟ نه!
این سبک مربعی پلکانی با سقف شیروانی را در منطقه ی یونان و رم و فنقیه و غرب ترکیه و یک مورد در ارمنستان به وفور می توان یافت و همه به سبک هلنیستی یا یونانی معروف اند. یک نمونه مشابه «گوردختر دشتستان» است. این بنا نیز معلوم نیست متعلق به چه کسی است و اگر در مورد گور کوروش روایاتی هست در مورد این بنا هیچ چیزی وجود ندارد. و اختلاف در انتساب بنا که درون آن حوزچه ای است (چرا حوزچه ؟) تنها براثر شباهت آن با قبر کوروش صورت گرفته است. عده ای گفته اند مقبره ی خواهر کورش است و به علت ابتدایی تر بودن گفته اند زودتر درست شده است. عده ای هم مانند شهبازی آن را به کوروش کوچک یا جوان پسر داریوش دوم منتسب کرده اند که به پادشاهی نرسید. حالا چرا کسی که به پادشاهی نرسیده است را باز در تخالف با سایر گورهای دخمه ای شاهان هخامنشی در چنین ساختمانی جا داده اند معلوم نیست؟ همه این گمانه زنی ها که هیچ چیزی را ثابت نمی کند صرفن به خاطر تشابه موجود بین دوبناست.
اما کسی نمی پرسد اگر سلوکی ها بنای پاسارگاد را به سبک یونانی برای یکی از حکام خود ساخته باشند چرا نباید بنای دیگری هم برای حاکم دیگری ساخته باشند؟ یعنی باز نظریه واقعیت را شکل داده نه برعکس!
گور دختردراستان بوشهر
وجود اختلافات فراوان و شدیدن متفاوت در مورد این بناها هرگز هیچ گونه شائبه ی بی اعتباری را برای باستان پرستان فراهم نمی کند. آنها ان روایتی را که به نظراتشان نزدیک تر است با مقداری پیچ و خم دادن می پسندند و معتبر تر می دانند. اما اگر اندک اختلافی در مورد مسائل بعد از ورود اسلام باشد تمامیت ماجرا را زیر را زیر سوال می برند.
ادله هاي دیگري براي اثبات یونانی بودن بناي پاسارگاد وجود دارد براي نمونه؛ اشیاء شئ هخامنشی از میان خاكها و خرابههاي پاسارگاد « یک » یافت شده در پاسارگاد حتی بیرون نکشیدهاند! و در مقابل آن تعداد بسیاري سکه با نامهاي اسکندر، فیلیپ و تصاویر خدایان یونانی یافته شده است که در واقع حتی یک سکه هخامنشی در پاسارگاد یافت نشده است! آیا عجیب نیست که آستروناخ، هرتسفلد، سامی و دیگران، با تمام دقتیکه در تشریح بناهاي پاسارگاد به کار برده اند، آنگاه این علائم یونانی مانده بر گور کوروش را ندیده اند؟ براي توضیح بیشتر متن زیر را بخوانید:
این بخش به سکه هاي هلنی بدست آمده در کاوشهاي سال 1962 در تل تخت در پاسارگاد » مربوط است. دو گروه اصلی سکه ها شامل دفینه 1 است که همراه با جواهرات متفرقه در اتاق 82 بدست آمده و دفینه 2 که در دالان اتاق 187 پیدا شده که شامل الف) سکههاي ضرب شده براي اسکندر مقدونی که در خلال و بلافاصله بعد از مرگ وي ضبط شده . ب) سکههاي سلوکوس اول ( آستروناخ – پاسارگاد ص 28 ) « . که عمدتاً در تخت جمشید ضرب شده است در واقع این باستان شناس ما که در کتاب خود به صورت پراکنده اذعان میکند که یافته هاي پاسارگاد یونانی میباشد، آنگاه به چه دلیل این بنا را هخامنشی معرفی میکند؟
سکه های یونانی کشف شده در پاسارگاد. تاکنون هیچ سکه ی هخامنشی پیدا نشده است.
نظریه معیار تعیین قدمت اشیا است یا اشیا باید موید نظریه باشند؟ آیا کوزه و پیه سوز های سفالی پیدا شده مربوط به دوره هخامنشی هستند؟
تصاویری قدیمی از پیه سوز و کوزه های سفالی پیدا شده در منطقه پاسارگاد منتشر شده است که به دروه هخامنشی منسوب شده است. سوال این که آیا از این سفالها زمان سنجی تشعشعی شده است. چه علامت یا نشانه ای در مورد هخامنشی بودن آنها وجود دارد؟ پیه سوز و سفال ها که قرنها بلکه هزاران سال بدون تغییر بوده اند چه گونه تعلق خود به یک دوره خاص را اثبات می کنند. آیا وقتی اسکندر به ایران لشکر کشیده ایرانی ها ناگهان شیوه پیه سوز و شکل کوزه درست کردن خود را عوض کرده اند؟
4 –چه کسی اول ادعا کرد که بنای پاسارگاد مقبره کورش است؟
جیمز موریه دیپلمات (نه باستان شناس!) در زمان فتحعلی شاه احتمال داده که این بنا قبر کورش باشد اما بعد خودش این احتمال را منتفی دانسته به سال 1809 بعد در سال 1818 یک دیپلمات بریتانیایی دیگر به اسم رابرت کرپورتر ادعای قبر کوررش بودن را کرده است. علاقه این دیپلمات ها به یافتن قبر کورش خیلی جالب است!
اما علاقه این ها به دو علت بوده است. در انجیل و تورات کوروش نجات دهنده بنی اسراییل و حتی فرستاده یهوه و حتی مسیح یا نجات دهنده آن هاست. از اینرو حتمن باید قبرش پیدا می شده! در قرن نوزدهم اروپایی ها (نه فقط المانی ها) خود را از بقایای آریایی ها دانسته که از قفقاز یا سیبری به اروپا و هند و ایران رفته اند. پس اثبات اینکه کورش مقدس اریایی بوده و در این سرزمین دفن بوده به تفکران نژاد پرستی شان کمک می کرده. به این جملات دقت کنید:?
«من دوبار از این آرامگاه بازدید کردهام. و هر بار احساس کردهام که دیدن اصلِ مقبرهٔ کوروش «شاه جهان، شاه بزرگ» چه افتخار بزرگی برایم بودهاست. وانگهی شک دارم که هیچ بنایی باشد که به لحاظ اهمیت تاریخی برای ما آریاییها، از آرامگاه بنیانگذار شاهنشاهی ایران، که ۲۴۴۰ سال پیش در اینجا دفن شدهاست، در گذرد.»
فکر می کنید این جمله از کیست؟
پرسی سایکس مورخ و ژنرال انگلیسی در مورد آن گفته است! می بینید که وی خود را آریایی می داند!
جیمز موریه بعدها از آنکه از نظریه مقبره کوروش خود، پشیمان می شود، دلایلی را برای آن بیان می کند که به اهم آنها اشاره می کنیم:
الف) در منابع تاریخی (در گفتار امثال پلینی و…) آمده است که پاسارگاد و مقبره کوروش، در مشرق تخت جمشید قرار دارد و یک مغ (از مغان) نگهبان آن است. برخی از منابع تاریخی از جمله بطلمیوس نیز گفتهاند که پاسارگاد در جنوب شرقی تخت جمشید قرار دار
د. از این دو حرف چنین نتیجه میشود که پاسارگاد واقعی در حدفاصل شرقی و جنوب شرقی تخت جمشید بوده است. در حالیکه مقبره مشهور امروزی، در شمال شرقی تخت جمشید قرار دارد. هرچند جورج کرزن تلاش کرده که این ایرادات مهم را کماهمیت جلوه دهد اما وقتی خودش متوجه میشود که این ایراد چه اندازه مهم و اساسی است، مدعی میشود که شاید منظور بطلمیوس، یک پاسارگاد دیگر بوده است! (که برای این ادعا، دلیل قانع کننده ای نیست)
ب) بنا به گزارشهای مورخان یونانی بنای آرامگاه منسوب به کوروش، پادشاه هخامنشی، بایستی در یک منطقه کوهستانی واقع شده باشد. اما مقبره کنونی در منطقه موسوم به مادر سلیمان واقع شده که هموار و دشتی مسطح است.
ج) بنابر همان نوشته های یونانی، مقبره کوروش بایستی با کتیبه و ده سکوی مطبق و اطاق بزرگی که بتواند تابوت و تخت و میز و ساغرها و هدایای گوناگون را در خود جای دهد، توصیف شده که این توصیفات با مقبره فعلی که با شش سکوی مطبق و اطاق بسیار کوچک و بدون کتیبه یا جای کتیبه دیده می شود، سازگاری ندارد.
د) برخی مورخان یونانی همچون آریانوس و استرابون گزارش کردهاند که در آرامگاه کورش، کتیبهای وجود دارد.آنان همچنین وضعیت داخل مقبره را نیز به اختصار توصیف کردهاند. بر پایه گفتار آنان در اطاق آرامگاه یک تخت زرین با تابوتی زرین و میز و ساغرها و هدایایی وجود داشته است. اما در مقبره فعلی در پاسارگاد، دیوارهای اطاق بسیار ضخیم ساخته شدهاند. بطوری که پس از ورود به اطاق در مییابیم که اندازههای داخلی آن کمی بیشتر از دو متر در سه متر است. جای پاشنه درها نشان میدهد که این اطاق با دو در سنگی بزرگ که بر روی همدیگر قرار میگرفتهاند، بسته میشده است. چنین درهایی که به سختی باز و بسته می شوند، معمولاً برای بناهایی بکار میرفته است که قرار نبوده رفت و آمدهای زیادی به درون آن انجام پذیرد. این درها نزدیک به ۱۳۰ سانتیمتر بلندی داشته و ورود به اطاق با خم شدن امکان پذیر میشده است. داخل اطاق بسیار ساده و کف و سقف آن هر کدام از دو قطعه سنگ بزرگ و ضخیم پوشیده شده است. و این مسائل با هم سازگاری ندارد.
باستان شناسان و مورخان و همچنین سفرنامه نویسانی از جمله پیترو دلاواله (جهانگرد ایتالیایی)، سر ویلیام اوزلی (ایران شناس و فراماسون انگلیسی)، لاسِن، اوپرت (زبان شناس آلمانی)، سایس (نویسنده کتاب امپراتوری باستان در شرق) و ژان دیولافوآ (باستان شناس فرانسوی) ، براساس نظریه دوم موریه، آرامگاه کورش و پاسارگاد را در اطراف فسا دانستند. علاوه براین، عدهای دیگر نیز نظرات متفاوتی داشتهاند. آلبرشت فون ماندِلسو در سال ۱۶۳۸ میلادی و به تأسی از روحانیون مسیحی مقیم شیراز، این مقبره را مدفن مادر سلیمان چهاردهمین خلیفه پس از حضرت علی دانسته است.
5 – کوروش چگونه مرد؟ آیا امکان دفن وی در این منطقه بود؟ اصلن معلوم نیست
در مورد چگونگی مردن یا کشته شدن کوروش هم اختلافات زیادی هست. از نظر میکائیل سوریه ای مورخ قرن دوازده میلادی وی توسط زنش کشته شد و این شصت سال بعد از اسارت یهودیان در بابل بود.
از نظر هرودت مورخ یونانی (484-425 ق م) که باستان پرستان زیاد به وی ارجاع می دهند و بیشتر دانش ما از زمان هخامنشی ها از وی است کوروش در جنگ با ماساژت ها اقوام آسیای مرکزی گرفتار و کشته شده و سرش جدا شد. اینکه توانسته باشند بدن وی را پس بگیرند و 2000 کیلومتر از اسیای مرکزی به پاسارگاد بیاورند خود حکایتی است که احتمالن نشان از آن دارد که ایرانیان باستان به تکنولوژی یخچال فریزر مجهز بوده اند!
بنابراین باستان پرستان در این مورد روایت هرودوت را نمی پسندند چرا که به نظریه انها نمی چسبد.
کتزیاس مورخ دیگر یونانی (404-358 ق م) گزارش داده است که کوروش در مرزهای شمالی (طبرستان) به علت جراحت سنگین در جنگ جان داد. باز مسئله انتقال جنازه وی به فاصله 1200 کیلومتر معمایی است حل ناشدنی یا شاید وی را با جراحت بازگردانده اند؟ نمی دانیم. کتزیاس و هرودت هردو به ایران سفر کرده بودند. کتزیاس خود پزشک سلطنتی اردشیر دوم بود که بین 404 و 358 قبل از میلاد می زیست.
گزنفون یا زنفون مورخ دیگر یونانی هم منبع دیگری است. وی در فاصله 430 تا 359 زندگی می کرد. وی مدعی است که کوروش به مرگ طبیعی در محل حکومتش مرد. اما هرکس می داند که کورش در پاسارگاد حکومت نمی کرد بلکه خود انشانی بود و در بابل که فتح کرده بود حکم رانی می کرد. شواهدی مبنی بر این که پاسارگاد محل حکم رانی بوده وجود ندارد. صرفن ساخت چند بنای سلطنتی اگر چنین چیزی اعتبار داشته باشد هیچ مکانی را به محل حکم رانی تبدیل نمی کند!
اما آیاگفته های زنفون نسبت به هرودوت قابل اعتماد ترند. می دانیم که زنفون شاگرد سقراط بود و خود ازجنگجویان یونان باستان که همچون استادش و شاگر دیگر استادش یعنی اسنکندر کبیر از آتن متنفر بود. زنفون در جوانی به ارتش کورش صغیر به عنوان مرسونری می پیوندد تا وی را در جنگ علیه برادرش اردشیر دوم بر سرتخت و تاج کمک کند. اما کوروش صغیر در 80 کیلومتری بابل شکست خورده کشته می شود. زنفون اینبار به شمال ترکیه فعلی رفته و سپس در استخدام پادشاه اسپارت علیه آتن می جنگد. وی در دشمنی با آتن و همکاری به دشمنان آتن چون ایران و اسپارت فروگذاری نمی کندو از اینرو از مریدان و شیفتگان شاهان هخامنشی بوده است. به نظر مسلم می اید که برای یک مزدور هخامنشی ها در یونان تصور شکست کوروش کبیر و کشته شدنش دشوار باشد. این درحالی است که سایر روایات از مرگ کوروش به کشته شدن وی اشاره دارند و او تنها کسی است که معتقد است کوروش به مرگ طبیعی مرده است! اما این تنها روایت گویا بیشتر به تایید قبرکورش کمک می کند؟
زنفون جنگجوی مزدور هخامنشی ها و مورخ و شاگرد سقراط که علیه آتن جنگید
6 – وقتی که شاعر به جفنگ می آید و مرغ پخته به خنده: فیثاغورث شاهد دفن کورش کبیر!
باستان پرستان و مدعیان گور کورش بودن پاسارگاد از این همه بی اعتباری و سرگردانی همچنان دلنگران ادعای گزافه ای کرده اند که بیشتر توهین به خوانندگانشان است. مثلن دروبسایت خردگان می نویسند:
فیثاغورث دانشمند، ریاضی دان و سیّاح یونانی در کتابی به نام «سیاحت نامه»، مطالبی در مورد خاک سپاری کوروشبزرگ نوشته است که در زمان پادشاهی داریوش بزرگ بوده است و خود فیثاغورث نیز شخصا در این خاک سپاری شرکت جسته است و اطلاعات بسیار مفیدی در مورد نحوۀ خاک سپاری، آیین مغان، جغرافیای تاریخی پاسارگاد و فرهنگهخامنشیان به ما رسانده است.
این کتاب سیاحت نامه در ایران به نام کتاب فیثاغورث ترجمه و چاپ شده و منبع این افسانه بافی ها شده است.
اما فیثاغورث واقعی ریاضی دان یونانی در سال 570 قبل از میلاد به دنیا امده است و تا سال 495 زندگی کرده است و اصلن هرگز به ایران مسافرت نکرده است. وی درسال 530 به مصر رفته و از مصری ها هندسه را می اموزد.اما در حوالی سال 525 میلادی 5 سال بعد از مرگ کوروش مصر به اشغال کمبوجیه در امده وی اسیر شده به بابل برده می شود و بعد از 12 سال در سن 53 سالگی ازاد شده به یونان بر می گردد! یعنی وی در زمان کمبوجیه اسیر بوده است و نه انکه در زمان کورش به امپراطوری هخامنشی کوروش مسافرت سیاحتی کرده باشد! ضمن این که اصلن هیچ اثری از فیثاغورث بطور مستقیم باقی نمانده و معلوم نیست این سیاحت نامه را چه کسی نوشته است؟
البته در تاریخ دو فیثاغورث معروف دیگر هستند. یکی فیثاغورث اسپارتی که به علت دشمن بودن با آتنی ها به دیانوردی کورش صغیرعلیه آتنی ها خدمت می کرده و خیلی بعد از تر از کوروش کبیر در زمان اردشیر دوم می زیسته است و دیگری فیثاغورت ازلاکنیا بوده است که ورزشکار المپیک یونان باستان بوده است و کاری به این کارها نداشته! آیا این سیاحت نامه کار فیثاغورث اسپارتی است که بعد از کشته شدن کورش صغیر در جنگ با برادرش ادرشیر دوم در مراسم خاکسپاری وی حضور داشته است؟ یا همه از اساس بی اعتبار است؟
نتیجه گیری:
در مجموع شواهد و دلایل و اسناد در مورد قبر کورش بودن بنای موجود در پاسارگاد به قدری ضعیف و مغشوش و متاثر از منابع مختلف با اختلافات شدید هستند که تا اطلاع ثانوی یعنی یافتن اسناد محکمه پسند هرگونه ادعا بر این مبنا غیرقابل پذیرش علمی است.
—————————
پی نوشت ها:
1- سایر اثار باستانی که در عمل داعش گونه پهلوی غیب شدند تا افسانه قبر کوروش در پاسارگاد تقویت شود.
مسجد پاسارگاد و قبرستانی 800 ساله است که در سال ۶۰۲ هجری شمسی و در دوران فرمانروایی اتابکان فارس و توسط اتابک سعدبن زنگی از حاکمان دادگستر فارس در اطراف مزار کوروش که در آن دوران به مسجد یا مشهد «مادر سلیمان» نبی معروف بوده است، ساخته شده است. این مسجد از قدیمی ترین مساجد ایران بوده است که بقایای آن تا پیش از جشنهای دو هزار و پانصد ساله شاهنشاهی در سال ۱۳۵۰ باقی بود. در آن سال بر خلاف منشور ونیز برای مرمت آثار باستانی، بقایای مسجد از جمله دروازه آن توسط گروه مرمت از موسسه ایزومئو برهبری اوجنیو گالدیری و با تایید ادارهباستانشناسی که شامل ستونهای سنگی بود به محل دیگر برده شد.[۱][۲][۳]
در طرحهایی که ارنست هرتسفلد از محوطه مقبره کوروش تهیه کرده حدود و ثغور مسجد توسط ستونها پیداست. مسجد به شیوهای ساخته شده بود که مزار کوروش در میان آن قرار داشت. در داخل مزار کوروش ضلع سمت راست ورودی (دیوار جنوب غربی) نیز محرابی ایجاد گردیده که آیاتی از سوره فتح و اسما جلاله در آن دیده میشود.
در عکس های قدیمی آثار این قبرستان و سنگ های بنای مسجد نمایان است
باقیمانده مسجد و ستونها پیش از برپایی جشن شاهنشاهی در دهه پنجاه جمعآوری شد و به محل کاخ انتقال یافت.علی سامی که مسئولیت بازسازی و مرمت مزار کوروش را بر عهده داشت معتقد بود که مسجد از جهت معماری حائذ اهمیت نبوده است.[۶]
در جهان بناها و محوطههای فراوانی وجود دارد که در طول تاریخ مورد توجه مردمان مختلف قرار گرفته و تغییر کرده است. تصمیمی که سامی و تیم مرمت ایتالیایی گرفتند جدای از صحت ادعایشان، تصمیمی بر خلاف کنوانسیونهای بینالمللی بود. از جمله منشور جهانی ونیز برای حفاظت از آثار تاریخی (۱۹۶۴) در مورد بناهایی که در دورانهای تاریخ مورد توجه بودهاند میگوید: «هیچ لایه یا چهره تاریخی نباید به نفع چهره دیگر حذف شود و حفظ وحدت سبک (Unity of Style) به هیچ وجه هدف مرمت نیست.»[۷]
از آنجا که مزار را مقبره مادر سلیمان میدانستند، ورود به داخل مقبره از سوی مردان همچون بی بی شهربانو مرسوم نبوده است و بیشتر زنان داخل میشدند متولی آن نیز بعضا بر عهده زنان بوده است. با ورود گردشگران در دوران معاصر این عقیده کنار گذاشته شد.[۵] مراسم مذهبی مسلمانان از دوران کهن در این منطقه انجام میشده است. در داخل مقبره بجز ایجاد محراب، قرآنی بوده است و مردم در آنجا به دعا و نماز میپرداختند. مراسم عید قربان و سوگواری عاشورا نیز در آن بر گزار میگردیده است.
در تحقیقات جمشید صداقت کیش فارس پژوه و محقق آمده است: «اهالی روستای پاسارگاد به یاد دارند که همه از زن و مرد، کودک و جوان، پیر و ناتوان در روز عاشورا به دور هم جمع میشدند و علمدار، علم۸۰ را بر میداشته و جلو میافتاده و مردم به دنبال وی حرکت میکرده و حدود ساعت ۱۰ صبح عاشورا به آرامگاه میرسیدند. در اطراف آرامگاه به دنبال علمدار طواف میکردند، سینه میزدند، نوحه میخواندند و ساعت۱۲ بازمی گشتند.»
هاینریش بروگش باستان شناس آلمانی که در سالهای ۱۸۹۵ تا ۱۸۶۱ م. (۱۲۷۶ تا ۱۲۷۸ هجری قمری) در ایران بوده مینویسد :
«در درون مقبره چند ورق از یک قرآن قدیمی مانده است که محافظ مقبره با احترام تمام میبوسد»
آرمینوس وامبری که در سال ۱۸۶۲ م. (۱۲۷۹ هـ. ق) از آرامگاه دیدن کرده، مینویسد:
مسلمانان از داخل آن برای عبادت استفاده میکنند و برای این منظور همیشه چند قرآن در آن جا میگذارند.
ژان تونو (J. Thevenat) در سال ۱۶۶۷ (۱۰۷۸ هـ. ق) از این آرامگاه بازدید کرده و مینویسد: «مسلمانان شیراز و پیرامون [آن] روز عید قربان [را] در این عبادتگاه (مقبره مادرسیلمان) نمازمیگزارند»
آندره دلیردلند (Andre Daulier Deslands) که همزمان با تونو در ایران بوده نیز به این موضوع اشاره کرده است.
فرصت شیرازی مینویسد که در محوطه مسجد و اطراف مقبره تعداد زیادی از مسلمانان دفن شدهاند.
2- تاریخ نگاری در عهد باستان بسیار غیر علمی و بی ضابطه و بیشتر جمع اوری روایت های شفاهی مردم عادی بوده است در مورد وقایع چند صد قبل و بعدها در زمان بازسازی این تواریخ در عصر جدید اضافات بسیاری جهت تایید نظرات مطلوب سیاسی و فرهنگی و ایدئولوژیک خاص بدانها اضافه شده است.
هرودت در غرب هم به پدر تاریخ غربی مشهور است هم به پدر دروغ بافی بدین خاطر که تفکیک واقعیت و افسانه در نوشته های منتسب به وی بسیار دشوار است مگر مواردی که توسط منابع دیگر مثل باستان شناسی تایید یا رد شوند. مثلن در توضیح دیدارش از شهر بابل می گوید صد دروازه برونزی با دیوارهایی با ارتفاع صد متر (به حساب امروزی) و طول 22 کیلومتر و کلفتی 50 متر! همه اینها توسط باستان شناسان رد شده . شهر بابل فقط هشت دروازه داشته است. معلوم می شود که وی اصلن این شهر را ندیده!
در دروان رونسانس علاقه عجیبی بین نخبگان غرب برای بازگشت به دوران به اصطلاح طلایی یونان باستان پدید آمد و تنها منبع باقی مانده تاریخ نگاری همین نوشته های پاپیروسی منتسب به هرودت است که ششصد سال بعد از وی نوشته شده اند و تکه پاره اند. بنابراین کار بازنویسی و بازسازی انها شروع شد و قریب به چهل و چهار نسخه مختلف از نوشته های وی در اروپا رایج گردید.
تا چه حد هرودت تاریخ نگاری اش بدون سوگیری و دقیق بوده؟ روش وی مسافرت و تکیه به حافظه افرادی بوده که با آنها مصاحبه کرده است. یعنی به حافظه ادمها برای نوشتن وقایعی که تا صد سال قبل از نوشتن کتابش در سال 440 قبل از میلاد اتفاق افتاده تکیه کرده است. (وی در سال 484 قبل از میلاد بدنیا امده یعنی زمانی که خشایارشاه اول شاه ایران بوده و در سال 425 مرده یعنی زمانی که جانشین خشایارشاه اول یعنی اردشیر اول تازه مرده است پس وی فقط درزمان دو شاه هخامنشی بوده اما کورش در حدود سال 540 به قدرت رسیده) تا چه حد انچه به او نسبت داده شده توسط خود او نوشته شده یا این نوشته ها بعدن اضافه شده اند.
تکه پاره های نوشته های هرودوت که مربوط به قرن دوم بعد از مسیح است. یعنی مال خود هرودوت هم نیست که بین 845 تا 425 قبل از میلاد زندگی می کرده! در اروپا در ابتدای قرون روشنانی حدود چهل و چهار نسخه مختلف
در زمان خود هرودت پاپیروس در یونان رایج نبوده. خود وی می نویسد که قوم یونانی خودش از پوست استفاده می کرده اند و صحبت از کتیبه های چوبی و مومیایی در میان پارسیان می کند. پس نوشته های وی باید اصالتن روی کتبیه گلی یا چوبی یا پوست نوشته شده باشد. اگر کتیبه بوده که باید اطاقها از این کتابها را جمع کرده باشند که نه جلد کتاب از تویش دربیاید. اگر سنگ نوشته بوده که باید یک کوه را ایشان مصرف کرده باشد. و اگر پوست بوده چگونه دوام اورده و آنهم باز مقادیر عظیمی پوست می شود. همچنین معلوم نیست ترجمه های فارسی کتابهای وی تا چه حد با متون غربی توافق داشته باشند. خصوصن به نظر می رسد بسیاری از بد گویی های وی از پارسیان کرده در ترجمه ها نیست و بیشتر تعریف و تمجید وی از عظمت و ابهت هخامنشی ها ترجمه شده است.
در مورد هرودت هر چنداولین تاریخ نگار غربی است و از این لحاظ کارش ارزش دارد اما ـبسیاری از ادعاهایش زیر سوال رفته شواهد باستان شناسی و منابع مردم شناسی موید ان نیست . وی یک یونانی بود که هدفش نوشتن تاریخ برای برتر و متعالی تر نشان دادن یونان بود. مثلن در مورد هخامنشی ها انها را بربر و برده دار و بچه باز معرفی میکند و یونانی رابافرهنگ دموکراسی و عقلانی و مردمی. شکست هخامنشی را پیروزی تمدن بر توحش و غلبه مردم سالاری یونانی بر خوی خشونت آمیز و امپریالیستی ـ جهان خوارگی ـ پارسیان می داند اما از طرف دیگر برای اینکه پیروزی یونانی ها را در جنگ ماراتون بزرگ جلو ه دهد دست به اغراق گویی های باور نکردنی در مورد ابهت و عظمت هخامنشی می زند که چگونه با این عظمت خوار شدند و چند صد یونانی لشکر چند صد هزار نفری آنها را شکست داده!
هرودت صحبت از مردان یک چشم و از مورچه هایی به بزرگی روباه در ایران می کند که از معادن طلا مراقبت می کنند و وقتی از سوراخهایشان بیرون می ایند گرد طلایشان روی زمین می ریزد و مردم برمی دارند.
متاسفانه چون منابع در مورد ایران باستان خصوصن دوران هخامنشی بسیار محدودند امکان مقایسه و مقابله انها با هم بیرون کشیدن حقیقت تا کنون موجود نبوده و از این رو بیشتر نوشته ها مربوط به این دوره یک چیز را می گویند! در زمان ایران باستان کار کتابت و سواد فقط محدود به طبقات اشراف بود و چون این امپراطوری های سقوط کردند به علت عدم عمومی بودن سواد و دانش، دانسته های آنها از تاریخ ایران به باد فنا رفت. از این رو ما منابع اصیل هخامنشی از خود هخامنشی ها و پارسیان نداریم مگر کتیبه های بین النهرینی که دامنه وسیعی از 2500 سال قبل از کورش را پوشش می دهند و مربوط به قرادادها و خرید و فروش ها ی شخصی و برخی حوادث طبیعی و تاریخی اند. . بنابراین منبع تاریخ نگاری قابل مقایسه با کارهای هرودوت وجود ندارد که ببینیم از نگاه پارسیان اوضاع چگونه بوده است