تاریخ فارسی
history.wikibix.ir

اشیا موجود در موزه ایران باستان

نویسنده : مینا علی زاده | زمان انتشار : 16 دی 1399 ساعت 14:59

موزه ملی ایران و موزه ایران باستان و اشیای داخل موزه

سلام

هدف از ایجاد موزه، نگاهداری و پژوهش در آثار گذشتگان، معرفی و نمایش و انتقال آنها به آیندگان، ایجاد و تقویت تفاهم میان اقوام و ملل، شناخت و نمایش سهم آنها در فرهنگ و تمدن جهانی، کمک و تلاش در بهبود و افزایش میزان دانش عمومی مردم، به ویژه دانش آموزان، دانشجویان و پژوهشگران بر پا شده‌است. برای اولین بار پیشنهاد ایجاد مکانی به نام موزه توسط مرحوم مرتضی قلی هدایت ملقب به صنیع الدوله عنوان شد. او در فکر ایجاد موزه و اداره‌ای به نام اداره عتیقات برای ساماندهی به وضع  کاوشهای تجاری بود اما به این مقصود نرسید.

اولین موزه در ۱۲۹۵ خورشیدی به نام موزه ملی یا موزه معارف در یکی از اتاقهای بزرگ وزارت معارف که در سمت شمال بنای مدرسه دارالفنون قرار داشت تشکیل گردید. این موزه دارای ۲۷۰ قلم شی مفرغی، سفالی، شیشه ای، سکه، سلاحهای قدیمی، مهر، اشیای چوبی، مرقعات، کتاب و منسوجات بود که بوسیله کارمندان اداره عتیقات جمع آوری یا توسط مردم اهدا شده بود.در ۱۳۰۴ خورشیدی  اشیای این موزه به تالار آئینه کاخ مسعودیه منتقل شد. از سویی با آغازحفاری باستان شناسان اروپایی به ویژه هیئت باستان شناسی فرانسه به ریاست ژاک دومرگان ( J.Demorgan) از سال ۱۲۷۶ خورشیدی (۱۸۹۷ میلادی) در شوش توجه مردم ایران به اهمیت مواریث فرهنگی جلب شد. در سال ۱۳۰۶ خورشیدی امتیاز بدون قید و شرط طرف باستان شناسان فرانسوی در ایران لغو گردید. به آنها  اجازه داده شد تنها در شوش به حفاری بپردازند. همچنین از آنجا که ایران تصمیم گرفته بود تا موزه و کتابخانه ملی تاسیس نماید، لذا امتیاز طراحی و اجرای آن به فرانسویان داده شد.

موزهٔ ملی ایران مجموعه‌ای از گنجینهٔ آثار تاریخی و پیش از تاریخی ایران است، که در تهران قرار دارد. این موزه شامل دو ساختمان مجزا به نام‌های موزهٔ ایران باستان با تاریخ گشایش ۱۳۱۶ و موزهٔ دوران اسلامی با تاریخ گشایش ۱۳۷۵ است. ساخت این موزه در ۲۱ اردیبهشت سال ۱۳۱۳ خورشیدی به دستور رضا شاه و معمار این ساختمان آندره گدار معمار فرانسوی بوده‌است که در طراحی آن کاخ کسری در شهر تیسفون در دوران ساسانی را در ذهن داشته‌ است. آغاز ساخت آن سال ۱۳۱۴ خورشیدی است که در مدت دو سال عملیات ساختمانی آن بوسیله حاج عباسعلی معمار و استاد مراد تبریزی تکمیل و در سال ۱۳۱۶ خورشیدی رسماً گشایش یافت و موزه برای بازدید عموم افتتاح شد. زمین اختصاص یافته به این موزه  ۵۵۰۰ متر مربع بود که ۲۷۴۴ متر مربع زیربنای آن است.

از آنجایی که طرح و نقشهٔ یک موزه باید با موضوع و اشیای داخل آن ارتباط و هماهنگی داشته و با تاریخ و هنر آن سرزمین مرتبط و پیوسته باشد از این نظر، نما و سردر ورودی موزه به سبک نمای ایوان کسری ساخته شد. (ایوان کسری نام کاخ شناخته‌شدهٔ شهر تیسفون پایتخت دولت ساسانی است که ایوان آن ۳۵ متر بلندی، ۵۰ متر پهنا و ۲۵ متر ژرفا دارد). رنگ آجرها نیز به همین منظور به  رنگ سرخ تیره تعیین شده تا نمایانگر معماری عصر ساسانی باشد. بنای موزه حدود ۱۱٬۰۰۰ متر مربع است که ساختمان اصلی آن در سه طبقه ایجاد شده‌ است.

در آغاز طبقهٔ اول موزه به بخش ایران پیش از اسلام و طبقهٔ دوم موزه به بخش پس از اسلام اختصاص یافت. گسترش کاوش‌های باستان‌شناختی و ازدیاد روزافزون آثار در موزهٔ ایران باستان، موجب شد که این موزه طی چند مرحله، گسترش کمی و کیفی یا درحد فاصل سال‌های ۱۳۵۷ تا ۱۳۷۰، علاوه بر تعویض ویترین‌های موزه، نوسازی سیستم گرمایشی و سیستم برقی موزه، واحدهایی تحت عنوان انبار و گنجینه در زیر موزه، ساخته و اضافه شد. در سال ۱۳۷۵، آثار دوران اسلامی، رسماً از موزه ایران باستان منفک و به ساختمان مجاور موزه که ساختمان که از سال ۱۳۳۷ ساخته شده بود، منتقل شد.

این ساختمان که در سال ۱۳۳۷ ساخته شده بود، در ابتدا با هدف احداث موزه مردم‌شناسی مدنظر بود، که پس از انقلاب، با ایجاد سازمان میراث فرهنگی و تمرکز اشیاء باستانی در موزه ایران باستان، طرح تغییر نام کلی موزه، به موزه ملی ایران و اضافه شدن موزه‌ای تحت عنوان موزه اسلامی مطرح و اجرا شد که در نهایت در سال ۱۳۷۵ با گشایش رسمی موزه دوران اسلامی، مجموعه موزه ایران  باستان و موزه دوران اسلامی، تحت عنوان موزه ملی ایران رسمیت یافت.

 

موزهٔ ملی ایران مهم‌ترین موزهٔ کشور درخصوص نگهداری، نمایش و پژوهش مجموعه‌های باستان‌شناختی ایران است. گستردگی و تنوع مجموعه اشیا موجود در موزه به گستردگی جغرافیایی کشور و دورانهای متعدد پیش از تاریخی، تاریخی و اسلامی است که انسان در این سرزمین زیسته و آثاری از خود بجای نهاده است. در حال حاضر موزه ملی به نمایش آثاری پرداخته که بیانگر غنای فرهنگ و تمدن، هنر، رشد اقتصادی و دست آوردهای فن‌آوری ایرانیان است.

موزه ملی ایران دارای ده بخش پژوهشی و یک کتابخانه و مرکز اسناد است:
بخش پارینه سنگی
بخش پیش از تاریخ
بخش تاریخی
بخش اسلامی
بخش مهر و سکه
بخش مرمت
بخش کتیبه‌ها
بخش سفال
بخش استخوان شناسی
کتابخانه و مرکز اسناد

قدیمی‌ترین دست ساخته بخش پارینه سنگی سالن که از سنگ کوارتز ساخته شده‌اند، مربوط به حوزه رودخانهٔ کشف رود در شرق مشهد هستند، که بیش از یک میلیون سال قدمت دارند. از دیگر مجموعه‌های قدیمی این بخش دربند و گنج پر مربوط به استان گیلان و شیوه تو در نزدیکی مهاباد است که حدود هفتصد تا دویست هزار سال قدمت دارند. از دوره‌های پارینه سنگی میانی و جدید نیز آثار  جالب توجه‌ای در سالن موزه به چشم می‌خورد که بین دویست هزار تا حدود دوازده هزار سال قدمت دارند.

از دوره پارینه سنگی میانه که همزمان با حضور انسان نئاندرتال در ایران است ابزارهای ساخته شده از سنگ آتش زنه و بقایای سنگواره جانوران مربوط به غارهای منطقه زاگرس و فلات مرکزی ایران از جمله غارهای بیستون و خرم آباد به نمایش در آمده است.

در دوره پارینه سنگی جدید که مصادف با گسترش انسان هوشمند امروزین در ایران است، ساخت تیغه ابزار رواج یافت. قدیمی‌ترین بقایای انسان کشف شده در ایران در این بخش دیده می‌شود که به دندان وزمه مشهور است. این دندان کهن‌ترین بقایای سنگواره انسان در ایران است که بطور مستقیم تاریخ گذاری شده و در غاری بنام وزمه در نزدیکی کرمانشاه کشف شده است. این دندان آسیای کوچک که مربوط به کودکی نُه ساله است، به روش طیف سنجی گاما سال‌یابی شده که تاریخی بین ۲۰ تا ۲۵ هزار سال پیش را نشان می دهد.

 

در دوره پارینه سنگی جدید ساخت ابزار های استخوانی و استفاده از تزیینات شخصی مانند آویز صدفی، دندان حیوانات و گل اُخرا نیز در این دوره در ایران متداول شد. از مکانهای مهم این دوره غار « یافته» (لرستان) است که نمونه‌هایی از اشیا آن در سالن موزه به نمایش درآمده است.

از دوره بعدی (فراپارینه سنگی) که ویژگی‌های آن ابداع ابزارهای ترکیبی، کاربرد سنگ‌ساب و نگهداری مواد خوراکی است،نمونه‌هایی از غار«علی‌تَپه» (مازندران)، غار «شَلَم» (ایلام) و چند مکان دیگر به نمایش درآمده است.

از دوره نوسنگی و روستانشینی آثاری چون قدیمی‌ترین خشت ایران از تپه گنج‌دره، قدیمی‌ترین پیکرک‌های گلی انسان و حیوان از تپه سراب و ابزارهای سنگی در سالن به نمایش در آمده است. شوش( خوزستان)، اسماعیل‌آباد و چشمه‌علی(تهران)، تل‌باکون(فارس) از محوطه‌های بسیار مهم در هزاره‌های پنجم و چهارم پ.م.(دوره مس و سنگ) در ایران هستند که نمونه‌هایی از سفالینه‌های منقوش آنها در سالن دیده می‌شود. از نقش‌های مورد توجه در این دوره می‌توان به نقش ساده شده بز کوهی اشاره کرد که در سطح ظروف سفالین اسماعیل‌آباد و چشمه‌علی دیده می‌شوند.

ظروف سنگی جیرفت و شهداد با نقوش متنوع مانند نبرد انسان با جانوران اساطیری و نقش مایه‌های هندسی، جانوری و گیاهی از نمونه‌های شاخص این ظروف منقوش‌اند که در ویترین‌ها به نمایش درآمده‌اند. از دیگر آثار مهم این دوره در سالن موزه پیکر گلی از شهداد است که نشان‌دهنده نیم‌تنه مردی برهنه با دستان جمع شده بر روی سینه، احتمالاً در حالت نیایش نشان داده شده است.

اولین انمیشن جهان در نیمه دوم هزاره سوم پیش از میلاد ( نزدیک 5000 سال پیش ) در شهر سوخته سیستان در ایران ساخته شده است.

 در موزه ، ظرف سفالی پایه داری با نقش یک بز  قرار دارد که در آن بز با پنج حرکت متفاوت به سمت درختچه جهش میکند . در حرکت اول درختچه هدف گرفته و در حرکت دوم دو پای جلو خود را برای جهیدن بلند کرده و در حرکت سوم به بالای درختچه پریده و در حرکت چهارم مشغول تغذیه از درختچه و در حرکت اخر عقب گرد کره و در حال پائین آمدن از درختچه می باشد.  

ظروف، ادوات جنگی، اشیا تزئینی، پیکرک های انسانی و جانوری از جمله اشیای فلزی اواخر عصر مفرغ و آغاز عصر آهن هستند که در سالن به‌نمایش درآمده‌اند. همچنین سفال خاکستری با سطح صیقلی و داغ‌دار و همچنین ظروف با لوله‌های ناودانی، ظروف با فرم‌های جانوری و انسانی و ریتون‌ها (ظروف جانورسان) و اشیای آهنی نیز از دیگر اشیا به نمایش درآمده است.

 

جمجمه تغیر شکل داده یک زن باستانی 

تعدادی از اشیای به نمایش درآمده در بخش پیش از تاریخ سالن متعلق به تمدن ایلام است. از تمام دوره‌های ایلامی آثار هنری فراوانی برجای مانده، اما دوره ایلام میانه یکی از پرشکوه‌ترین ادوار سه‌گانه  ایلامی‌ها است. معبد چغازنبیل یکی از مهم‌ترین بقایای معماری این دوره است که آثار قابل توجهی مانند پیکره گاو با کتیبه، لوله‌های شیشه‌ای، آجرنوشته‌ها و کلون در از آن به دست آمده که در سالن به نمایش درآمده است. لوله‌های شیشه‌ای چغازنبیل از جمله قدیمی‌ترین نمونه‌های شیشه در ایران است. پیکره‌سازی، ساخت ظروف تزئینی از قیر طبیعی، نقوش برجسته، مهرهای استوانه‌ای، پیکرک‌ها به صورت نقش برجسته قالبی، آجرهای لعاب‌دار، اشیای بدل چینی، اشیای مفرغی و سردیس‌های تدفینی از دیگر جنبه‌های هنر ایلامی‌ها در ادوار گوناگون است که در سالن ایران باستان نمونه‌هایی از آنها دیده می شود.

 

آثار قابل انتساب به دوره ماد در سالن موزه از مکانهای باستانی نوشیجان، حسنلو، گودین و باباجان به دست آمده‌اند. در این دوره ساخت اشیا آهنی گسترش یافت که از نمونه‌های بارز آن در سالن می‌توان به اشیا حسنلو اشاره کرد. در این دوره سفالینه‌های لعاب‌داری زیبایی ساخته می‌شد که یک نمونه جالب توجه آن تنگ لعاب‌دار زیویه است نقش دو بز را در دو سوی یک گل لوتوس به نمایش گذاشته است.

 

مولاژ قانون نامه حَمورابی

قانون حَمورابی که به دستور حمورابی شاه بابل نوشته شد، شامل ۲۸۲ ماده در باب حقوق جزا و حقوق مدنی و حقوق تجارت است. ستونی که قوانین حمورابی بر روی آن حک گردیده از بازالت است و در حدود ۲٫۵ متر ارتفاع دارد. در قسمت بالا حمورابی ، در مقابل خدای خورشید و عدالت ، شمش ( سمت راست) ، با حالت احترام ایستاده است و در بخش پائینی ،  متن قوانین گرداگرد این ستون در ۳۴ ردیف به خط میخی و اکدی نوشته شده‌است. در سده دوازدهم پیش از میلاد پس از فتح بابل توسط پادشاه عیلام (شوتروک ناهونته ) ، این ستون به عنوان غنیمت جنگی از شهر سیپ پار به پایتخت عیلامیان ، شوش انتقال داده شد.

 

قانون حمورابی نخستین سند شناخته شده‌ای‌ست که در آن یک فرمانروا به اعلان عمومی یک مجموعه کامل قوانین برای ملت خود اقدام می‌کند.حمورابی (۱۸۱۰-۱۷۵۰ پ.م.) ششمین پادشاه اولین سلسله شاهان کشور قدیم بابل است. تاریخ شاهی او را (۱۷۹۲-۱۷۵۰ پ.م.) آورده‌اند. این قانون شامل حقوق و روابط افراد با یکدیگر با تکیه بر عوامل مهم اقتصادی در آن دوران است.

ستون حاوی قانون حمورابی در اوایل سال ۱۹۰۱ توسط گروه اکتشافی ژاک دو مورگان در شوش، خوزستان کشف و ستون مذکور به موزه لوور، پاریس برده شد و در هنگام افتتاح موزه ملی ایران باستان مولاژ آن به ایران هدیه داده شد.

پیکره ی سفالی گاو نر، اواخر هزاره ی دوم پیش از میلاد.

این گاو از گل پخته لعاب دار بر پشت است. گاو نر نوشته ای است به نام ایزد اینشو شیناک. این مجسمه در دروازه شمال شرقی زیگورات نصب شده بود. چغازنبیل (سده 14 پ. م): چغازنبیل توسط شاه اونتاش نپیریشه بنا شد. این شهر اساسا مذهبی بود و در مرکز آن زیگورات قرار داشت که وقف دو ایزد به نام اینشوشیناک و نپیریشه شده بود.

بر پشت پیکره ی این گاو به خط میخی ایلامی نوشته شده است: 

"من، اونتاش گال، پسر هومبان نومنا، شاه انشان (Anshan) و شوش، یک گاو نر از گل پخته ی لعابدار، آنچه که شاهان قدیم نکرده اند، من آنرا ساختم و در این مکان مقدس ( به سان یک نگهبان ) قرار بدادم، برای خدای اینشوشیناک، که به این مکان مقدس اقتدار معنوی داد، آن را اهدا کردم، تا زندگی طولانی به دست آورم، تندرستی کسب کنم، ... به تبارم واگذارم. بدین منظور بود که این را ساختم برای خدای اینشوشیناک، خدایی که به این مکان مقدس اقتدار معنوی داد، آن را اهدا کردم. باشد که خدای اینشوشیناک، که در این مکان مقدس اقتدار معنوی دارد، آن را از من چون یک پیشکش بپذیرد."

 

شروع آثار هنری دوره هخامنشی در سالن موزه ایران باستان با قطعات بزرگ و حجیم سنگی است که اکثراً از تخت جمشید آورده شده و نمایانگر قسمتی از عظمت و شکوع معماری یکی از مجموعه های تاریخی ایران و جهان است تعدادی از این آثار به دیوار یا کف سالن متصل و در محل خود ثابت شده اند.

مجموعه آثار هخامنشی اکثراً از محوطه های باستانی چون تخت جمشید، شوش و پاسارگاد به دست آمده که شامل اشیاء کوچک سگی از قبیل ظروف مختلف است که روی بعضی از آنها خطوط هیروگلیف به صورت کنده یا خطوط جوهری به خط آرامی دیده می شود.

 

بنابراین گزارش یکی از ویترین های این قسمت اختصاص به نمایش اشیاء مختلفی چون سرویس شاهزاده هخامنشی پیکرک حیوان، پلاک با نقش عقاب و یک کوزه از جنس خمیر و سنگ لاجورد دارد.

پیکره داریوش

بیش از دو هزار سال پیش، «داریوش هخامنشی»، از راه کانال داریوش (کانال سوئز) که خود دستور ساخت آن را داده بود، به مصر وارد شد و آنجا را به تصرف ایرانیان در آورد. داریوش در مصر، دستور ساخت تندیسی از خود را داد و آن را در معبد «آتوم» در «هلیپوس» نصب کرد تا هر کس آن را ببیند، بداند که این مرد پارسی، مصر را فتح کرده است. 
سال ها گذشت، مصریان علیه هخامنشیان شورش کردند و خشایارشاه برای سرکوب این شورش، رهسپار مصر شد. خشایارشاه پس از سرکوب مصریان مجسمه داریوش را به ایران آورد و در کنار دروازه ورودی کاخ های سلطنتی در شوش جای داد.
آتش جنگ، تمام ایران را فرا گرفته بود. اسکندر و یارانش به سمت شوش در حرکت بودند. با سقوط شوش و یورش سربازان مقدونی به شهر، نخست به این پیکره، به عنوان نماد پادشاهی پارسیان حمله کردند. اما تلاش برای شکستن و تکه تکه کردن این پیکره به دلیل جنس سنگ آن بی نتیجه ماند. سپس فردی مقدونی که به همراه اسکندر از مصر آمده بود و به خط هیروگلیف مصری آشنایی داشت، قلب حاوی نام داریوش را با ضربه های بسیار شکسته و به سراغ نام های دیگر او رفت اما او پس از چند ضربه خسته شد و دست از این کار برداشت.

سال 1350، باستان شناسان فرانسوی در محوطه کاخ های سلطنتی هخامنشیان در شوش به سرپرستی ژان پرو باستان شناس بزرگ فرانسوی مشغول حفاری بودند، که ناگهان در کنار دروازه ورودی محوطه کاخ های سلطنتی هخامنشیان در شوش به سرپرستی ژان پرو باستان شناس بزرگ فرانسوی مشغول حفاری بودند، که ناگهان در کنار دروازه ورودی محوطه کاخ های سلطنتی چشم باستان شناسان به مجسمه ای بی سر افتاد. 

مجسمه ای با ارتفاع دو متر و 36 سانتی متر از آن یک پادشاه هخامنشی که لباس مخصوص مراسم را به تن دارد. روی این مجسمه، کتیبه هایی به خط میخی، در سه زبان فارسی «باستان»، «ایلامی» و «واکدی» در سمت راست و به خط هیروگلیف در سمت چپ نوشته شده است. مجسمه ای که شاه در آن یک دست خود را بر سینه برده است و دست دیگرش را مشت کرده و بر پایه آن 24 قاب، 24 ملت مختلف به نمایش در آمده اند. 

نخستین گام باستان شناسان در پژوهش روی این پیکره، تشخیص هویت این مجسمه بود فرانسوا والا کتیبه خوان فرانسوی با خواندن خطوط این پیکره توانست تشخیص دهد که این پیکره از آن داریوش اول هخامنشی است و احتمالا به دست مصریان ساخته شده و در مصر نیز نگهداری می شده است. آزمایش های بیشتر روی این پیکره نشان داد که جنس سنگ این پیکره از معدن ممامات در جنوب مصر به دست آمده است و این نوع سنگ اصلا در ایران یافت نمی شود، اما چیزی که توجه همه کارشناسان را به خود جلب کرده بود، نبود سر این پیکره و صدمه های زیادی بود که بر بدنه آن وارد شده بود.


پیکره داریوش بی شک در مصر به این شکل آسیب ندیده است. نمی توان پذیرفت که هخامنشیان پس از دست یابی دوباره به مصر پیکره آسیب دیده و شکسته داریوش را به شوش آورده باشند و نماد این بی احترامی را در برابر خاندان هخامنشی قرار داده باشند. به عقیده کارشناسان، پیکره، از راه رودخانه نیل، کانال سوئز و دریای پارس به ایران آورده شده و سالم به شوش رسیده است. پس بدون شک این پیکره در زمان حمله اسکندر و سلوکیان، آسیب دیده است. چون اشکانیان و ساسانیان با هخامنشیان دشمنی نداشته اند و لزومی نداشته تا آنها بخواهند این پیکره را نابود کنند. 
بررسی های آسیب شناسی کارشناسان روی این پیکره سه نوع ضربه را روی مجسمه نشان داده است. 
یک سری از ضربه هایی که بر پیکره وارد شده با ابزارهایی نوک تیز به وجود آمده است. بررسی آثار ضربه ها بر پیرامون پیکره نشان داد که چند تن، مدت زمانی را در پیرامون پیکره صرف کرده اند تا با ضربه زدن، قطعاتی از آن را جدا سازند. از تعداد ضربه های وارد شده و نوع آنها کارشناسان به این نکته پی بردند که ضربه ها با شیی محکم ولی کوچک که سری چند شاخه داشته، نخست به بازوی پیکره وارد شده و با چند بار تلاش و بی نتیجه بودن این ضربه ها برای شکستن بازوی مجسمه، به بخش نازکتری از پیکره یورش برده اند که قطر کمتری نسبت به بازو دارد و آنها مچ دست پیکره را انتخاب کرده و ضربه هایی نیز به آن وارد کرده اند ولی از این کار نیز ناامید شده اند. 
ضربه های دیگری نیز به طور پیوسته در یک ردیف بر پشت بازوی پیکره وارد شده است که فقط یک پریدگی سطحی را روی بازو ایجاد کرده است. 
آثار این ضربه ها را نیز می توان روی خنجر داریوش هم به خوبی مشاهده کرد. ضاربان، این نوع ضربه ها را فقط روی نقاطی وارد ساخته اند که بتواند پیکره را از هم جدا کند. ظاهرا قصد اصلی این گروه از حمله کنندگان، شکستن و ناقص کردن پیکره بوده است. 
دومین مجموعه آسیب ها بر پیکره نشان از نوعی حرمت شکنی یا تنها از روی تفریح بر مجسمه وارد شده است. گویا آن که مقدونی ها از تلاش برای شکستن پیکره خسته شده اند، تنها به حرمت شکنی آن پرداخته اند. این نوع ضربه ها که با تیر و کمان ایجاد شده است بیشتر بخش بالایی پیکره یعنی شکم، بازوها و دستی که روی سینه قرار گرفته است را شامل می شود. این نوع ضربه ها که با تیر و کمان و احتمالا با نیزه بر پیکره وارد شده است، نشان می دهد که بدون شک حمله کنندگان می دانسته اند که ضربه ها از روی کینه یا حرمت شکنی و بی احترامی به تندیس وارد شده است. همچنین هر چه از پایین این پیکره رو به بالا برویم، خراش ها و ضربه ها افزایش می یابد و روی نیم تنه پیکره از کمر به بالا، انبوهی از خراشیدگی ها و ضربه ها دیده می شود اما متن کتیبه های این تندیس چیز جالبی را مشخص کرد.
روی سه نقطه از این پیکره نام داریوش به خط هیروگلیف مصری نوشته شده است. در زمان تخریب این مجسمه وقتی ضاربان از شکستن آن خسته شده اند، به این نتیجه رسیدند که هویت این مجسمه را که از آن داریوش است با از بین بردن نام او در این قاب ها خدشه دار کنند. در این زمینه بررسی های باستان شناسان و کارشناسان کتیبه نشان داد که گویا فردی مقدونی که به همراه اسکندر از مصر آمده است و به خط هیروگلیف تسلط داشته است، به محو کردن نام داریوش از روی این مجسمه پرداخته است. 
وی پس از تلاش طولانی در شکستن نام داریوش تنها توانسته است نام داریوش را در یکی از قاب ها محو کند و به دو قاب دیگر تنها صدمه هایی بزند. 
نام داریوش در این مجسمه به سه زبان دیگر نیز در متن آمده است که ظاهرا سرباز مقدونی به این زبان ها تسلط نداشته است؛ پس کوچک ترین آسیبی به نام داریوش در آن زبان ها وارد نشده است.

* اما سر داریوش در این پیکره چه شده است؟

_ تندیس داریوش در زمان کشف، در حالی به دست آمد که پایه آن رو به بالا قرار گرفته بود. بر اساس نخستین احتمال کارشناسان، سر این تندیس بر اثر جا به جایی تندیس، فشرده شده و در نتیجه شکسته است. 
احتمال دوم کارشناسان بر اساس مسیر شکستگی ها ارایه شده است. به عقیده کارشناسان، شکستگی های روی پیکره نشان می دهد که فشاری به پشت این پیکره وارد شده است و از آنجایی که پشت پیکره به دیوار تکیه داشته، فقط دیوار می توانسته است چنین فشار سنگینی را بر پیکره وارد آورد. همچنین قطر و ارتفاع دیوار نیز نشان می دهد که بر اثر بروز چنین وضعی، چه حجم سنگینی از آوار روی پیکره فرود آمده و در نتیجه پیکره از دو نقطه در یک راستا شکسته است. 
این پیکره بی سر هم اکنون در سالن موزه ایران باستان قرار داد تا هر کس که از مقابل آن می گذرد بداند که ایرانیان بر مصر تسلط یافته اند و 24 ملل را تحت تسلط خود داشته اند.

نقش برجسته بار عام در تخت جمشید

نقش برجسته بار عام در سال 1937 توسط دکتر اریک اشمیت رئیس هیئت علمی تخت جمشید و مامور موسسه شرق شناسی شیکا گو در ایران ، از قسمت شمال شرق کاخ خزانه در حیاط اداری قسمت مرکزی خزانه داریوش در تخت جمشید کشف شد.خزانه شاهی داریوش از خشت خام و چوب ساخته شده بود و فقط ستونها از سنگ بود. پس از اینکه سربازان اسکندر آنرا غارت کردند کاخ را به آتش کشیدند و خاک نرم روی این نقش را پوشاند و بعدها سیل و باران از بالای کوه رحمت روی آنرا طوری صاف کرده بود که کسی شک نمیکرد زیر آن ممکن است قطعه سنگی باشد. به همین دلیل این نقش برجسته نسبتا سالم مانده است. 
حمل اثر از کارهای مشکلی بود که در آن زمان انجام گرفت زیرا هنوز وسا یل امروزی برای حمل اشیاء سنگین وجود نداشت.با این حال آن را با دقت زیاد در لای نمد پیچیده و با کامیون به تهران حمل کردند. موضوع این نقش برجسته ، جلوس رسمی پادشاه و بارگاه سلطنتی است که چندین بار در نقاط دیگر تکرار شده است و این طور به نظر میرسد که مربوط به واقعه مهمی است که خواسته‌اند یادگار آن بماند .

هیچ کس نمی‌داند، پادشاهی که در مرکز صحنه بر اریکه سلطنت نشسته ، که حتی در حالت نشسته نیز از دیگران بزرگتر نقش شده و با ریشی بلند، گل نیلوفر آبی و عصای بلندی در دست دارد، داریوش اول است یا خشایارشا اما مورخان و باستان شناسان ولیهعد و روحانی دربار و اسلحه دار مخصوص پادشاه و دو تن از اعضای گارد جاویدان هخامنشی بر نقش برجسته مشهور به بارعام را شناسایی کرده اند. این نقش برجسته که 500 سال پیش از میلاد مسیح  ، حجاری شده بود، اکنون در موزه ملی ایران نگهداری می‌شود و گروهی می‌گویند بخشی از بارعام نوروزی بوده است. 
 فرنکه وزیر تشریفات با پوشش مادها در حال ادای احترام مقابل پادشاه ایستاده و دست بر دهان دارد تا نفسش تقدس آتش اهورایی عود سوز را مکدر نکند. می‌گویند شاید به ادای گزارش و ارایه روند تشریفات باریابی در حضور پادشاه مشغول است.  دو بخوردان یا عود سوز  مابین او و فرنکه رئیس تشریفات قرار دارد و پشت سر  فرنکه دو سرباز یا نگهبان نیزه دار  که در دست یکی نیزه و در دست دیگری سطلی وجود دارد ، به صورت ایستاده حکاکی شده است.


پشت پادشاه 6 نفر ایستاده اند. نفر اول ولیعهد است که به حالت ایستاده نقش شده و در حالت ایستاده نیز با پادشاه در یک سطح هستند . او هم ریشی بلند دارد و یک شاخه گل لوتوس در دست گرفته است. «سوری ایازی»، باستان شناس و سرپرست بخش تاریخی و لرستان موزه ملی ایران در این باره می‌گوید: «این شی تاریخی از نظر ویژگی های هنری در بررسی هنر و فرهنگ دوره هخامنشی حائز اهمیت است. ظرافت هنر حجاری که به ویژه در خنجر تشریفاتی پادشاه به خوبی مشاهده می‌شود، در نوع خود کم نظیر است. علاوه بر این قرینه سازی و القای عظمت و شکوه پادشاه که از ویژگی های بارز هنر هخامنشی است به وضوح در این اثر دیده می‌شود. اما تکیه اصلی بر عظمت پادشاهی است. چهره پادشاه تفاوت محسوسی با دیگر اعضای این نقش برجسته ندارد، ریش بلند، گل نیلوفر آبی و عصای بلند که سه نماد اصلی پادشاهی به شمار می‌آیند که او را از دیگر افراد متمایز می‌کند. پادشاه که بر تخت سلطنت نشسته از بقیه افراد که ایستاده اند بزرگتر است و مرکزیت صحنه را به خود اختصاص داده است. پادشاه و ولیهعد او روی یک سکو ایستاده اند که نمادی از بالاتر بودن مقام خاندان سطنتی است. 
عصا نمادی است از قضاوت و حکومت که تنها پادشاه و افراد عامی رتبه درباره از آن برخوردار بودند و گل نیلوفر آبی به عنوان نمادی از حکومت، جاودانگی، آرامش و صلح در اختیار پادشاه و ولیعهدش قرار دارد.» 

ولیعهد پشت سر پادشاه و روحانی دربار و یا جامه دار شاه (خواجه وفادار او) از قوم پارس پشت سر ولیعهد ایستاده است. او پارچه ای در دست دارد که کارشناسان معتقدند کاربرد آن با عود سوز جلوی پادشاه ارتباط دارد. بدین مفهوم که گیاهان معطر و خوشبو که جنبه مذهبی و آیینی داشته و برای خوشبو شدن و تطهیر فضا در حضور پادشاه سوزانده می‌شد، توسط روحانیون دربار در عود سوز یا آتشدان قرار می‌گرفت. آنها مجری مخصوص آیین های مذهبی بودند. 


نفر بعدی اسلحه‌دار مخصوص پادشاه است که سلاح های تشریفاتی پادشاه شامل خنجر، تیر و تیردان را حمل می‌کرد. او پوشش مادها را به تن دارد. در انتها هم دو نفر گارد ویژه پادشاه که احتمالا افراد گارد جاویدان هستند، دیده می‌شوند. اینان نیزه‌داران پارسی هستند.

ایازی درباره رابطه سلسله مراتب درباری و اجتماعی با این نقش برجسته می‌گوید: «طبق مدارک موجود، جامعه دوران هخامنشی از 3 طبقه تشکیل شده بود. خاندان پادشاهی در راس تمام طبقات اجتماعی قرار داشت. اولین طبقه اجتماعی روحانیون بودند که به «نگهبانان آتش مقدس» شهرت داشتند. دومین طبقه جنگجویان مشهور به «گردونه رانان» بودند و سومین طبقه را تولید کنندگان جامعه اعم از کشاورزان و صاحبان حرفه ها و صنایع تشکیل می‌دادند. 

مراسم بار عام به روایتی دیگر

یکی از زیباترین و سالم‌ترین نقوشی که از عهد هخامنشی باقی مانده، نقش بارعام شاهنشاه هخامنشی است.

خبرگزاری میراث فرهنگی ـ گردشگری ـ در دهه 1310 شمسی بود که "اریک اشمیت" دو نمونه از یک سنگ مصور را در گنج خانه تخت جمشید کشف کرد که از هر نظر مشابه یکدیگر ولی قرینه هم بودند. این دو نقش مصور به صحنه بارعام شاهنشاه هخامنشی شهرت یافته اند و در یکی از آنها نیمرخ راست شاه و در دیگری نیمرخ چپ او نمایان است.

هر دو نقش متعلق به کاخ آپادانا بودند که در ایوانهای شرقی و شمالی کاخ قرار داشتند. امروزه به جای این دو نقش، نقش های دیگری در مکان های فوق قرار دارند و نقوش بارعام یکی در موزه ملی ایران و دیگری در موزه تخت جمشید می باشند.

صحنه چه چیزی را نشان می دهد؟

این صحنه آغاز بارعام را نشان می دهد که می توان آن را این گونه توصیف کرد: شاه زیر سایه بان شاهی جلوس کرده و ولیعهد و بزرگان درباری پشت سرش ایستاده اند. در پیش روی فرمانروا، رئیس تشریفات گزارش جشن و مراسم را می دهد و هدیه آورندگان را که گروه گروه از سرتاسر ایران آن زمان به حضور پادشاه رسیده اند معرفی می کند.

سناریوی صحنه

• شاهی که بر تخت جلوس کرده: خشایارشا

• ولیعهدی که پشت سر شاه ایستاده : داریوش پسر ارشد خشایارشا

• فردی که خم شده و گزارش می دهد : آرتاپانوس، فرمانده نگهبانان

• فردی که پشت سر ولیعهد ایستاده : آسپی میترس، خواجه سالار دربار

• آورنده تیر و تیردان: پرکسپس دوم در لباس پارسی 

• بقیه : نیزه داران و پرچمداران

در ده سال آخر دوران پادشاهی خشایارشا "آرتاپانوس" نامی فرماندهی نگهبانان شاه را بر عهده داشت و در مقام والای "هازارپاتیس" مورد اعتماد شاه بود. این فرد که در نقش بارعام جلوی شاه خم شده است، با یکی از خویشاوندان خود، یک مادی به نام "آسپی میترس" که خواجه سالار دربار بود و در این نقش پشت سر جانشین شاه ایستاده است، همدست شده، خشایارشا را شب هنگام در کاخش می کشند، آنگاه به سوی "اردشیر اول"، یکی دیگر از پسرهای جوان خشایارشا رفته و "داریوش" را متهم به شاه کشی می کنند.

اردشیر اول بی درنگ فرمان کشتن داریوش را می دهد و خود بر تخت پادشاهی می نشیند. بعد از مدتی توطئه آشکار می شود.

دو نفر خیانتکار که در نقش مشاهده می شوند گرفتار شده و به فرمان اردشیر هلاک می شوند.

در این هنگام اردشیر با مسئله پیچیده ای رو به رو شد؛ در نقش های کاخ آپادانای آن زمان، تصاویر کشته شدگان بی گناه و کشندگان گناهکار هر دو با هم در معرض دید جهانیانی قرار داشت که به کاخ شاه هخامنشی می آمدند. او نه می توانست این نقش ها را نابود کند و نه آن که آنها را در سر جای خود باقی بگذارد.

راه حلی که به ذهنش رسید این بود که این دو قطعه سنگ را از ایوانهای شمالی و شرقی کاخ به گنج خانه انتقال دهد و این انتقال در سال 456 ق.م. انجام گرفت.

توضیح 1: همان طور که گفته شد، تصویر شاه مربوط به خشایارشا است (بعضی ها فکر می کردند که این نقش مربوط به داریوش کبیر، پدر خشایارشا می باشد.) و این نظریه به استناد مقایسه اختلافات جزئی تاج این دو شاه در سایر نقش ها ثابت شده است.

توضیح 2: فرمانده نگهبانان (آرتاپانوس) که عنوان مقامش هازارپاتیس است، یکی از وظایفش معرفی یکایک نمایندگان هدیه آور به حضور شاه بود.

شرح عناصر موجود در بارعام:

- نقش شاه و ولیعهد:

در این تصویر، شاه و ولیعهد بزرگ تر از بقیه افراد نقش شده اند و این مسئله ارتباط مستقیم به منزلت و مقام شاهان دارد.

شاه ایران به فضیلت گزینش الهی، وجودی ممتاز و یگانه بود و هیبت و عظمت شأن خدای بزرگ ایرانیان را منعکس می ساخت و در نتیجه همین موضوع مرتبتی فوق طبیعی داشت. مرتبت او اگر چه پایین تر از مرتبه خدایی بود اما بالاتر از مراتب آدمیان بود. آیسخولوس شاعر در نمایشنامه پارسیان، داریوش را چنین معرفی می کند:

ایزوتئوس : برابر با خدایان

ته ئیون : شبیه خدا

نئوس پرسیانس : خدای ایرانیان

اکه کوس : معصوم و برکنار از لغزش

و اصولا شرقیان معتقد بودند که شاهان قائم مقام خدایان بزرگ چون اهورامزدا، یهوه و مردوک در روی زمین هستند و حتی چنان که در مصر معتقد بودند، خود خدا هستند.

اصولا موی مرد از لحاظ سنتی منبع نیرو و مردانگی او به شمار می آمد. مردان حکیم و مقدس معمولا ریش دار و دارای هیاتی احترام آمیز، به ویژه در شرق هستند. خدایان مصری معمولا ریش بلندی دارند که نوک آن مجعد است. فراعنه مصر هم ریش کوتاهی دارند که انتهای آن را به صورت چهار گوش می بریدند.

در نقوش مربوط به آشوری ها هم، شاهان ریش هایی شبیه آن چه در نقش بارعام می بینیم دارند. در این نقش، فقط انتهای ریش شاه و ولیعهد به صورت پهن است و دیگران ریش نوک تیز دارند. در ضمن ریش شاه و ولیعهد از همه بلندتر است. آنها ریش های مستطیل شکل مجعد زیبایی دارند که هیچ یک از کسان دیگر چنان که در نقوش پیداست، ندارند. تنها اهورامزدا و کروبیان که شاهان هم جزء آنها هستند ریش هایی به این شکل دارند.

تاج شاه

کلاهی بلند و منحصر به فرد است که این تاج شاهی فقط به تاجی که اهورامزدا بر سر نهاده (در نقش های دیگر) شبیه است.

شاه نماد اهورامزدا بر روی زمین است و از خیلی جهات به او شبیه است.

تخت شاه

تخت سلطنتی پوششی از طلا داشت و طلا خود مظهر ابدیت و الوهیت بود. بر روی چهار پایه تخت نقش چنگال های شیر دیده می شود که مظهر قدرت هستند. این تخت ها از تخت های خدایان آشوری تقلید شده است.

چهارپایه زیر پای شاه

در این تصویر، شاه پایش را بر روی چهارپایه ای گذاشته، در حقیقت پایش را روی زمین قرار نداده. همان طور که اهورامزدا در نقوش باستانی ایران هیچ گاه پا بر روی زمین نمی گذارد بلکه همیشه در هوا پرواز می گیرد شاه ایران نیز هرگز پا بر زمین نمی نهاد. اگر می خواست از ارابه اش پیاده شود پا بر روی چهارپایه ای زرین می گذاشت که ماموری خاص آن را حمل می کرد. هیچ کس نیز به عنوان کمک او را لمس نمی کرد. هیچ گاه پیاده به بیرون کاخ نمی رفت و در کاخ نیز هر جا که قدم می گذاشت فرش های ساردی که هیچ کس دیگر حق گام زدن بر آنها را نداشت در زیر پایش می گستردند.

در این نقش تخت و چهارپایه شاه بر روی سکویی قرار دارد که بالاتر از سطح زمین است و تنها ولیعهد بر روی سکو رفته است. تماس پای شاه با زمین مغایر با قداست وی بود. در نقش های دیگر تخت جمشید شاه را می بینیم که بر اورنگ پادشاهی نشسته و بر دوش دیگران در حال حرکت است و هرگز پاهایش زمین را لمس نمی کند.

این رسم در فرهنگ های دیگر هم مشاهده می شود. برای مثال برای امپراتور ژاپن، لمس کردن زمین خفت و توهین بزرگی محسوب می شد و در واقع در قرن شانزدهم همین کافی بود تا از مقامش معزول شود. ظاهرا فلسفه این کار در این بود که اشخاص مهم و مقدس، نیرو و خاصیت اسرار آمیزشان را با تماس زمین از دست می دهند یا آن نیرو به هدر می رود و از این رو پا با زمین تماس نداشت.

قبای شاهی

قبای شاهی در چشم ایرانیان گنجینه ای بود که ارزشش در فهم کسی نمی گنجید. این قبا منحصر به فرد و دارای نیروهای فوق طبیعی بود. این قبا که یکی از مظاهر پادشاهی با شمار می آمد، یک جور طلسم هم بود. پادشاه در مراسمی که در تخت جمشید برگزار می شد ابتدا آن را می پوشید. قبای پادشاهی حتی اگر کهنه و فرسوده می شد قدرت فوق العاده ای به پوشنده می داد.

عصا

این عصا طبق مقررات تشریفاتی در دست راست شاه قرار دارد و نوک آن به زمین می رسد. عصا در واقع نشان سلطنت و قدرت الهی و آسمانی است و نوعی اقتدار را تداعی می کند. در فرهنگ نمادها این گونه تعریف شده است که عصا در آغاز نشان دهنده سلاحی است که از دشمن مغلوب گرفته شده و بنابراین علامت فتح بود.

گل نیلوفر

در سده هشتم قبل از میلاد، تصویر نیلوفر از مصر به فنیقیه و سپس آشور و ایران انتقال یافت و در این سرزمین ها گاهی جانشین درخت مقدس می شد.

نیلوفر در تمدن هندی به ایزد بانوان تعلق دارد و در ایران باستان هم با آناهیتا در ارتباط است.

هم در اسطوره و هنر هندی و مصری، گلبرگ های آن در حال شکفتگی، یک خدای آفریننده را نشان می دهند.

گل نیلوفر از آن جا که در سپیده دم باز و در هنگام غروب بسته می شود به خورشید شباهت دارد که خود منبع الهی حیات است.

در دست بعضی از خدایان مصری هم نیلوفر دیده می شود.

در این نقش، گل نیلوفر در دست چپ شاه قرار دارد که نماد صلح و محبت است. در حقیقت در یک دست شاه اقتدار و در دست دیگر او صلح نشان داده شده است. در دست ولیعهد هم نیلوفر دیده می شود.

نقش ولیعهد

تمام چیزهایی که در مورد ریش، کلاه، قبا و هیکل شاهنشاه گفتیم در مورد ولیعهد هم صدق می کند. ولیعهد در این نقش دست راستش را بالا آورده است و احتمالا با این حرکت اجازه آغاز مراسم را می دهد و یا این که به شاه ادای احترام کرده است.

عود سوزها

این عودسوزها برای معطر کردن فضا بین شاه و کسی که گزارش می دهد تعبیه شده اند. دو عودسوزی که جلوی شاه قرار دارد در واقع کنار یکدیگرند که به صورت یکی در جلو و یکی در عقب نقش شده اند. از این گونه عودسوزها در هنر آشوری هم دیده می شود.

آرتاپانوس

یک نجیب زاده در حال گزارش دادن است اما آداب درباری ایجاب می کند که دست را جلوی دهان بیاورد تا هوا آلوده نشود. عقیده برخی دیگر این است که او به عنوان احترام انگشتان دست خودش را به جای دست شاه می بوسد (زیرا شاه نباید لمس شود). در گوش او گوشواره ای دیده می شود که نمایانگر مقام والای او و سرسپردگی اش به شاه است. در واقع فقط افرادی با مقام های بالا گوشواره به گوش داشته اند. در این نقش بارعام، شاه و ولیعهد هم گوشواره به گوش دارند.

در دست دیگر آرتاپانوس عصایی مشاهده می شود که به عصای پرده داری مشهور است.

آسپی میترس

او خواجه سالار دربار است که حوله شاهی را در یک دست دارد و دست دیگرش را بر طبق عادت درباری مشرق زمین بر دست دیگر انداخته است.

پرکسپس دوم

این شخص در جامعه مادی، کماندار شاه است که کماندان و تبرزین شاه را با خود حمل می کند. در نقشی که در موزه ملی ایران نگهداری می شود خنجر این مرد مزین به بزهای کوهی است ولی در نقشی که در موزه تخت جمشید قرار دارد این خنجر دیده نمی شود زیرا نقش ها همان طور که گفته شد قرینه هستند.

نیزه داران

آن دو نفری که در پشت کماندار شاه ایستاده اند یا نیزه دار هستند یا پرچمدار. اگر پرچمدار باشند احتمالا درفش هخامنشیان را که در جنگها از آن یاد شده است در دست دارند.

گل های دوازده پر اطراف نقش

بعضی ها این گل ها را گل آفتابگردان و بعضی آن را گل نیلوفر و برخی آنها را گل یاس تصور کرده اند. احتمالا تعداد گلبرگ ها نمایانگر دوازده ماه سال هستند چرخ ارابه هایی هم که در نقوش تخت جمشید به چشم می خورد دوازده پر دارد. شاید تزیین حاشیه این نقش و نقش های دیگر تخت جمشید با این گلها، نشانه خوشبختی و برکت طولانی باشد.

موضوع قابل ذکر این است که تعداد گلبرگ ها همیشه دوازده تا نیستند بلکه در جاهایی گلهای هشت و شانزده پر هم دیده می شوند.

تحقیق از :آرش نورآقایی

a.nooraghaee@chnpress.com

سر ستون هخامنشی


سر ستون ترکیبی با سر انسان و بدن حیوانی چهار پا به حالت نشسته . سر انسانی با گوشهای بزرگ ، کلاه شاخدار ( نشانه الوهیت یا خدایی در دنیای باستان ) و ریشی بلند یکی از انواع گوناگون سر ستون در تخت جمشید هستند . در تخت جمشید تا کنون چهار نوع سرستون شناسایی شده است : سرستون هایی به شکل دو گاو پشت به هم ، دو شیر پشت به هم ، دو گریفون ( سر عقاب و بدن چهارپا ) پشت به هم و دو موجود ترکیبی انسانی - حیوانی پشت به هم

سنگ نبشته خشایارشا در تخت جمشید

به دو خط پارسی باستان و بابلی نو، سده پنجم پیش از میلاد

بند1. اهورامزدا خدای بزرگ است،که این زمین را آفرید، که آسمان را آفرید، که مردم را آفرید، که شادی را برای مردم آفرید، که خشایارشا را شاه کرد.یک شاه از بسیاری، یک فرمانروا از بسیاری.
بند2.منم خشایارشا،شاه بزرگ،شاه شاهان،شاه کشورهای مردم گوناگون،شاه در این زمین بزرگ و دور و دراز، پسر داریوش هخامنشی.
بند3.خشایارشا می گوید:پدر من داریوش،پدر داریوش ویشتاسپ بود.پدر ویشتاسپ ارشام بود.هم ویشتاسپ و هم ارشام هردو در آن هنگام(که داریوش شاه بود) زنده بودند.اهورامزدا را کام چنین بود که پدر من داریوش را در روی این زمین شاه کرد.چون داریوش شاه شد[بناهای] بسیار باشکوه ساخت.
بند4.خشایارشا می گوید:داریوش را پسران دیگری بودند. همانگونه که کام(میل) اهورامزدا بود پدر من داریوش پس از خود مرا بزرگتری کرد(ولیعهد کرد).هنگامی که پدرم از تخت رفت،من به خواست اهورامزدا به جای پدرم شاه شدم. هنگامی که من شاه شدم،[بناهای]بسیار باشکوه ساختم. من آنچه را که پدرم کرده پاییدم و کارهای دیگری به آن افزودم. همه آنچه را که من ساختم و پدرم ساخت،به خواست اهورامزدا کردیم.
بند5.اهورامزدا مرا و شهریاری مرا و کارهایی را کرده ام بپایاد وآنچه را پدرم ساخته است بپایاد!

 

ستون سنگی آپادانای تخت جمشید با سرستون هایی به شکل دو گاو نر پشت به هم ، در زیر این سرستون ، نقش های حلزونی شکل دیده می شود . قطر پایه ستون 76 سانتیمتر است . ارتفاع کنونی این ستون 370 سانتیمتر است که بخشی از ستون های کامل تخت جمشید را که به طور معمول بین 14 تا 20 متر ارتفاع دارند ، نمایش میدهد.

 

تعدادی از اشیاء موزه ملی متعلق به دوره سلوکیان است که با وجود کمیت اندک آن از ارزش بسیاری برخوردار است. شاخص آثار دوره سلوکی سنگ نوشته ای از آنیتوفوس سوم و ماسک مفرغی آنتیوفوس چهارم در ایذه (خوزستان) است با توجه به مجموعه ارزشمندی که از مناطق عناوند، شمی، مسجد سلیمان، شوش در خوزستان و محوطه های باستان استان گیلان و آذربایجان شرقی کشف شده موزه ملی ایران از غنای بسیاری برخوردار است یکی از آثار بسیار ارزشمند این دوره تندیس مفرغی بی نظیر بزرگزاده اشکانی بوده که از معبد شمی کشف شده است.

مجسمه مفرغی بزرگ زاده اشکانی

تندیس مرد نوعی الیمایی که اغلب در تواریخ اشتباها مرد پارتی یا اشکانی نام گرفته زینت‌بخش کتاب‌های معتبر بسیاری است و این تندیس زیبا به شماره 2401 و قدمت 150 سال پس از میلاد تا 150 میلادی در تاریخ موزه‌ها به ثبت رسیده و شاخصی بارز و یادمانی از هنر و فرهنگ و تاریخ و تمدن شهر کهن و باستانی ایذه به شمار می‌رود.جورجینا هرمان در کتاب خود نوشته که ارل اشتاین هنگام سفر در تپه‌های بختیاری به پرستشگاه شمی، قریی کوچکی در حاشیه مال‌امیر‌ در ایذه خوزستان آمده و به‌ وضوح بقایای معبدی را که دچار آتش‌سوزی و ویرانی شده بود باز شناخت. او در این میان مجسمه‌ای نسبتا سالم که فاقد دو دست بود و سرش در کنار بدنش افتاده‌ بود را یافت و به تهران منتقل کرد.

آنده گدار از دیگر آثار یافت شده از این معبد به قطعه‌ای از دست یک مجسمه به طول 46 سانتی‌متر، دو تا دست مفرغی که یکی از آن‌ها دارای پوشش بود، پیکرکی مفرغی به بلندی 27 سانتی‌متر و دو سردیس مرمرین متعلق به یک زن و یک مرد اشاره کرده است. آندره گدار معتقد است علاوه بر اینکه سر و بدن جداگانه ساخته شده‌اند، ساخت در دو محل جداگانه صورت گرفته ، اظهار داشت: گدار می گوید که جنس مفرغ سر مجسمه با بدنه آن متفاوت بوده است اما هیچ دلیلی را در این خصوص یادآور نمی شود.

این مجسمه به ارتفاع 194 سانتیمتربلندی و 60 سانتی‌متر پهنا دارد و در طی حفاری اورل استیندر سال 1309 خ ( 1930 م) به همراه بقایایی از سایر قسمت های مجسمه و نیز تعداد 12 پایه سنگی نیز به‌دست آورد که می‌توان احتمال داد بر روی آن‌ها 12 پیکره از جمله بزرگ‌زاده اشکانی قرار می‌گرفت. : پوشش این پیکره به شیوه سوارکاران بوده و شامل یک پیراهن یقه گرد ، یک لباس آستین بلند یقه باز ، که دو تکه آن روی هم قرار گرفته و با یک کمربند محکم شده ، دو خنجر کوتاه ، یک بالشتک سوارکاری در پشت کمر ، شلواری بلند که یک شلوار چین دار ( ران پا) روی آن است و کفشی که با نواری به پایش بسته شده است .

نتیجه آزمون التراسونیک که در موزه ایران باستان در سال 1380 انجام گرفت مشخص کرد که این پیکره توخالی بوده و به‌صورت یکپارچه قالب‌ریزی نشده است. در واقع سر پیکره جداگانه ساخته شده و سپس به شیوه چکش‌کاری و چفت و سایر عملیات مکانیکی به بدن متصل شده است.

سربند پیکره قابل مقایسه با سکه‌های اشکانی است و  بر این اساس زمان ساخت آن را به سدة اول پیش‌ازمیلاد تا سدة اول میلادی نسبت داده‌اند این پیکره قابل مقایسه با پیکره‌های کشف شده در هترا در عراق امروز است با این که دست راست مجسمه از بین رفته اما در محل شکستگی از چین‌خوردگی و جمع شدن لباس می‌توان استنباط کرد که مانند پیکره‌های هترا دست راست این پیکره برای احترام بلند بوده است.

بعد از دوران اشکانی شاهد آثار مربوط به ساسانیان هستیم که اردشیر اول در سال 226 میلادی پس از شکست اردوان پنجم بنیاد گذاشته شده است هنر این دوران در پی احیای هنر امپراتوری هخامنشی بوده و در استمرار فرهنگ اشکانی نیز مؤثر بوده است.

از آثار این دوره تزئینات مختلف گچبری مربوط به طاق ها، پایه ستون ها و تزئینات الحاقی به دیوارها از مناطق چال ترخان تپه عشق آبادری در جنوب تهران و حصار دامغان است.

 

آثار دیگر ساسانی شامل سفالینه ها، ظروف مختلف فلزی از جنس نقره و مفرغ می شود که در اشکال مختلف بشقاب، جام، تنگ، پیاله، ریتون و اشیای مختلف از قبیل ابزار جنگ، ظهور یافته است.

مومیایی مرد نمکی زنجان


در زمستان سال ۱۳۷۲، معدن‌کاران نمک در ناحیه غرب شهرستان زنجان ، در معدن نمک چهراباد واقع در یک کیلومتری جنوب روستای حمزه لو ، به‌هنگام خاکبرداری و استخراج نمک از معدن زیر تپه‌های این منطقه، با نیم‌ تنهٔ یک جسد روبه‌رو شدند. این جسد دارای ریش و موی بلند و حلقهٔ گوشواره‌ای از جنس طلا در گوش چپ بود. جسد مزبور در اواسط یکی از تونل‌های معدن، که حدود ۴۵ متر طول داشت، به‌دست آمد. از تاریخ ۶ اسفند ۱۳۷۲، کاوش‌ها در این منطقه آغاز شد. درپی کاوش‌ها؛ یک ساق پا درون چکمهٔ چرمی، سه قبضه چاقو، شلوارک، شی نقره‌ای، قلاب سنگ، قطعات طناب چرمی، سنگ ساب، یک عدد گردو، قطعات سفال و چند تکه پارچه منقوش و قطعات خردشده استخوان نیز پیدا شد. باستان شناسان در مورد ظاهر این پیکر گفته‌اند احتمالاً مرد نمکی از طبقه اشراف و شاهزاده‌ها بوده‌است، زیرا برروی لباس او جواهرات و زیورآلاتی پیدا شده که مخصوص این طبقه بوده، و همچنین آنها چنین فرضیه دارند که او یا درحال فرار به غار پناه برده یا در جنگی از میدان گریخته و به غار پناه آورده و آنجا فوت کرده و موریانه‌ها پیکرش را، که از نمک پوشیده بوده، خورده‌اند.

با انجام آزمایش‌های سالیابی به روش کربن ۱۴، که بر روی نمونه استخوان‌ها و پارچه‌های مجموعه صورت گرفت، قدمتی حدود ۱۷۰۰ سال (اواخر اشکانی – اوایل ساسانی) برای مرد نمکی تعیین گردید. آزمایش‌های دی‌ان‌ای نشان داد که سن مرد نمکی هنگام مرگ حدود ۳۷ سال و قد وی حدود ۱۷۵ سانتی متر بوده‌است. با بررسی آزمایش‌های انجام‌شده بر روی سلول‌های موی سر، گروه خونی مرد نمکی +B تعیین شد.

با آزمایش سی تی اسکن و رادیولوژی، مشخص شد که مرد نمکی دراثر سقوط ناگهانی درون یکی از گودالهای معدن نمک و وارد شدن ضربه بسیار شدید به ناحیهٔ راست جمجمه و صورت از بین رفته‌است. مطالعات باستانشناختی بر روی مجموعه مرد نمکی نشان داد که به علت آرایش خاص موهای بلند سر و صورت، وجود گوشوارهٔ طلا در گوش چپ، چکمه چرمی با ساخت و دوخت بسیار ظریف و هنرمندانه و همچنین نوع و بافت تکنیکی پارچه لباس و بدست آمدن شئ نقره‌ای همراه با متوفی، فرد مزبور یک کارگر ساده معدن نمک نبوده، بلکه فردی عالی رتبه و دارای پایگاه اجتماعی بالا بوده‌است، اما علت حضور، سقوط و مرگ وی در معدن نمک چهرآباد همچنان در پردهٔ راز و ابهام باقی مانده‌است.

از پیکر نخستین مومیایی سر و پای چپ او در موزهٔ ایران باستان تهران قابل بازدید است در حال حاضر به استثنای مومیایی نمکی شماره 1 ، بقیه اجساد ( پنج )و اشیای بدست آمده از معدن چهرآباد در موزه ذوالفقاری زنجان در شرایط مطلوب، تحت نظارت کارشناسان مربوط نگهداری می­شوند.

پیش از کاوش­های دو فصل 83 و 84 در معدن نمک چهر آباد براساس یافته­ های سال 72 تصور بر این بود که معدن، محل کشته شدن شاهزاده ساسانی و یا نماینده هیئت حاکمه اقوام سکایی در سده 8 پیش از میلاد بوده است. اما با کاوش­های دو فصل اخیر مشخص گردید که همه مومیایی­های مکشوفه از معدن کارگران و معدن کارانی بودند که در نتیجه ریزش معدن و فرو ریختن دیواره­ها و سقف و تونل­ها کشته و مدفون شده­ اند. طبق کاوش­های انجام یافته همچنین مشخص شد که معدن از حدود نیمه هزاره اول شناسایی شده است. براساس آزمایشات سالیابی کربن 14 مشخص شد که مرد نمکی 3، 4، 5، مربوط به دوره هخامنشی با قدمت حدود 2300 سال و مرد نمکی 1، 2، مربوط به دوره ساسانی، با قدمت حدود 1500 تا 1700 سال قبل است. بنابراین با توجه به شواهد و مدارک موجود، ریزش تونل­های معدن چهر آباد، دست کم دوبار رخ داده است. نخستین بار در حدود 2300 سال پیش و به هنگام فعالیت معدن کاران بخش بزرگی از تونل­های معدن ریزش و در آن مردان نمکی 3، 4، 5 کشته شده­اند و سپس با گذشت چندین قرن سال دوباره حادثه­ای دیگر در معدن نمک رخ داده و در نتیجه آن مردان نمکی 1و2 نیز کشته و مدفون شده­ اند.

فضای مرکزی سالن نمایش اختصاص به معرفی آثار متعلق به منطقه لرستان و بعضی از مناطق کرمانشاه و ایلام دارد که از نظر زمانی قدمتی از هزاره سوم پیش از میلاد تا هزاره اول پیش از میلاد را به خود اختصاص داده است.

مهرها که یکی از مهمترین مواد فرهنگی در باستان شناسی و تاریخ محسوب می شود مانند سایر موزه های جهان در قسمت مستقلی از موزه ملی ایران نگهداری می شود. قدیمی تریم مهرها از هزاره چهارم پیش از میلاد و از جنس گل پخته، سنگ گچ، سنگ مرمر، سنگ صابون و سنگ آهک ساخته شده است.

 برای دیدن عکس های بیشتر  از اشیای موزه اینجا کلیک کنید.

آدرس کنونی موزه ایران باستان : تهران ، میدان امام خمینی بعد از سر در باغ ملی ، نبش خیابان سی تیر 

برای رفتن به موزه ، شما هر کجای تهران که باشید می توانید با مترو، اتوبوس و تاکسی به راحتی به میدان امام خمینی (ره) (توپخانه) و موزه ملی بروید.  نرسیده به خیابان سی تیر یک بوستان کوچک قرار دارد که می توانید از همان جا میان بر بزنید و وارد محوطه موزه شوید. اینجا بوستان دنج و آرامی است. قبل از ورود به موزه چند دقیقه ای روی یکی از نیمکت ها بنشینید و سر در زیبای موزه را ببینید که 70 سال قبل معماران بزرگ ایرانی با الهام از بنای ساسانی یعنی ایوان کسری طراحی کردند و ساختند. از ورودی موزه که به سمت چپ بروید به اتاقک بلیت فروشی می رسید.  ساعات بازدید موزه از نه صبح تا شش بعدازظهر است و مثل بقیه موزه ها روز های دوشنبه تعطیل است. اگر نیاز به اطلاعات بیشتری دارید، می توانید با شماره تلفن های 5 ــ66702061 تماس بگیرید.