متضاد متصل
نویسنده : محمد پارسایی | زمان انتشار : 17 دی 1400 ساعت 18:01
/mottasel/
معنی
۱. پیوسته.
۲. ق (قید) [عامیانه] بههمپیوسته؛ پیدرپی.
۳. (اسم، صفت) (تصوف) کسی که به وصل رسیده؛ واصل.
۴. (اسم، صفت) [قدیمی] خویشاوند.
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
۱. پیوسته، چسبیده، مرتبط، مسلسل، ملحق، موصول، وابسته، وصل
۲. پیدرپی،
برابر فارسی
پیوسته، چسبیده
دیکشنری
- آلمانی
- انگلیسی
- اردو
- اسپانیایی
- ایتالیایی
- ترکی
- روسی
- عربی
- فرانسوی
- هندی
adjoining, conjoint, connected, contiguous, immediate