تاریخ فارسی
history.wikibix.ir

ناورد در حل جدول

نویسنده : معین | زمان انتشار : 24 اسفند 1399 ساعت 13:14

98 1452 100 1


مترادف ناورد: آرزم، آورد، جنگ، رزم، ستیز، نبرد، جولانگاه، رزمگاه، عرصه، میدان، جولان

معنی ناورد در لغت نامه دهخدا

ناورد. [ وَ ] (اِ) نورد. نبرد. (حاشیه ٔ برهان قاطع چ معین ). جنگ. (برهان قاطع) (جهانگیری ) (انجمن آرا) (فرهنگ نظام ) (حاشیه ٔ فرهنگ اسدی نخجوانی ) (غیاث اللغات ) (اوبهی ) (فرهنگ اسدی ) (ناظم الاطباء) (فرهنگ رشیدی ). جدال. (برهان قاطع) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (جهانگیری ) (انجمن آرا) (فرهنگ رشیدی ). نبرد. (فرهنگ اسدی ). آورد. جنگ کردن به مبارزت. (حاشیه ٔ فرهنگ اسدی نخجوانی ). جدل. تاختن. (غیاث اللغات ). رزم. مبارزت. (اوبهی ). نبرد. جنگ دو کس یا دو لشکر. آورد. (از فرهنگ اسدی ). حرب. کارزار. پرخاش. فرخاش. وغا. هیجا. ستیز :
برون آمد و رای ناورد کرد
برآورد بر چهره ٔ ماه گرد.

فردوسی.

جهان گشت پر گرد آوردجوی
ز خون خاست در جای ناورد جوی.

اسدی.

زمینی که شد جای ناورد او
کند سرمه ٔ دیده مه گرد او.

اسدی.

با سینه ٔ من چه کینه گردون را
با پشّه عقاب را چه ناورد است.

خاقانی.

ناورد محنت است در این تنگنای خاک
محنت برای مردم و مردم برای خاک.

خاقانی.

یارب که دیومردم این هفت دار حرب
در چاردار ملک چه ناورد کرده اند.

خاقانی.

پیلبان را مثال داد تا او را ریاضت و آداب کر و فر و حرکت و سکون و ناورد و جولان و عطفه و حمله در وی آموزد. (سندبادنامه ص 57).
چو کرد آن زبانی سیه را زبون
نیامد به ناورد او کس برون.

نظامی.

که گر جان را جهان چو کالبد خورد
چرا با ما کند در خواب ناورد.

نظامی.

سخن در صلاح است و تدبیر و خوی
نه در اسب و ناورد و چوگان و گوی.

سعدی.

به پیکار دشمن دلیران فرست
هژبران به ناورد شیران فرست.

سعدی.

پدر هر دو را سهمگین مرد یافت
طلبکار جولان و ناورد یافت.

سعدی.

|| رزمگاه. (اوبهی ) :
به گرز و سنان اسب تازی گرفت
به ناورد صد گونه بازی گرفت.

اسدی.

|| گرد گاشتن اسب است چون دایره. (حاشیه ٔ فرهنگ اسدی نخجوانی ). || جولان. (بهار عجم ) (فرهنگ رشیدی ). رفتار بسر ...

معنی ناورد به فارسی

ناورد

نبرد، جنگ، رفتاروگردش گردیکدیگرهم گفته شده
۱ - نبردجنگمبارزه۲ - رزمگاهمیدان جنگ: بگرزوسنان اسب تازی گرفت بناوردصدگونه بازی گرفت . ( گرشا.لغ.) ۳ - رفتارحرکت .۴ - قدرت حرکت : فرمودبه پیرکای جوانمرد زین بیش مرانماندناورد. ( نظامی .گنجینه گنجوی ۵ ) ۱۵۳ - گردگشتن اسب چون دایره جولان : همیشه اسب نشاط توهست درناورد همیشه تیربقای توهست درپرتاب . ( معزی .ص ۶۱ )

( مصدر) حمله کردن : بهرافسون که می بردیم ناورد بیک جنباندن لب دفع میکرد. ( وحشی لغ.)

( مصدر) جولان دادن .

حمله آوردن تاختن بردن .

هم نبرد دو تن که با یکدیگر جنگ کنند


معنی ناورد در فرهنگ معین

ناورد

(وَ) ۱ - نبرد، جنگ . ۲ - رزمگاه .

معنی ناورد در فرهنگ فارسی عمید

ناورد

۱. نبرد، جنگ.
۲. جولان و گردش گرد یکدیگر: خیالی کرد با خود کاین جوانمرد / که زد بر دور من چون چرخ ناورد (نظامی۱: ۱۴۹).
* ناورد بردن: (مصدر لازم) [قدیمی] حمله بردن، حمله کردن.
* ناورد دادن: (مصدر لازم، مصدر متعدی) [قدیمی] جولان دادن.
* ناورد کردن: (مصدر لازم) [قدیمی]
۱. جولان کردن.
۲. پیکار کردن.

ناورد را به اشتراک بگذارید

معنی یا پیشنهاد شما

واژه

نام شما

رایانامه

معنی یا پیشنهاد شما


نام نویسی

  |  

ورود

کوشاترین کاربران در یک هفته گذشته

پرگفتگوترین واژگان در یک هفته گذشته

عبارات و کلمات کلیدی مرتبط

• معنی ناورد در جدول   • خشمگین شدن   • معنی وحشتگرا   • ذوبان   • معنی هیدرولوژی   • وحشتگرا در حل جدول   • معنی فرصاد   • پرنده ای کوچک در جدول   • مفهوم ناورد   • تعریف ناورد   • معرفی ناورد   • ناورد چیست   • ناورد یعنی چی   • ناورد یعنی چه  

توضیحات دیگر


کلمه : ناورد
اشتباه تایپی : kh,vn
عکس ناورد : در گوگل

آیا معنی

ناورد

مناسب بود ؟    

    ( امتیاز : 98% )