از اسـم بنای تخت جمشید در قبل از حمله اسکندر به ایران اطلاع صحیحی در دست نیست.
نخستین بار یـونانیان آنـرا «پرسـای» یا شهر پارسیان «پرسپتولیس» یعنی ویرانکننده شهرها، «پرسپولیس» و غیره نامیدهاند و اروپائیان هنوز اسم اخیر را بـکار میبرند. در کتب باستانی و فارسی کنونی و عربی هم تا آنجا که نگارنده اطلاع دارد نـام دیگری جز تخت جـمشید بـرای این محل ذکر نشده و قدیمترین اثری که در آن اسم تخت جمشید آمده فارسنامه ابن بلخی است که مربوط بقرن پنجم هجری میباشد.
حال باید دید نام «تخت جمشید» چیست و مبین چه مقاصد و مفاهیمی است؟
نام تخت جمشید از دو کلمه «تخت» و «جمشید» تشکیل شده که هریک معرف قسمتی از تاریخ، فرهنگ، تمدن، مذهب و سلطنت ایران میباشند بـدین معنی کـه کلمه تخت را نباید تنها بمعنی امروزی گاه، نشیمنگاه یا کرسی که از آن کلمات تخته، تختخواب، روتختی، پاتختی، پایتخت و غیره را ساختهاند دانست.
همچنین نباید آنرا از نظر نامشناسی Toponymie با آنچه در زبان فرانسه Plateau Du Milieu میخوانند و در لاتـین اسم Mediolanum گرفته و در زبان فارسی بشکل و بمعنی میدان و یا بصورت «میلان» درآمده اشتباه کرد بلکه تخت همیشه صفه بزرگ مقدسی بوده که در آن نمود ذات لا یزال الهی بشکل و در هیبت برازنده پادشاهی ظـاهر میشده و بهمین مناسب همیشه در ایران شاه را ظل اله میگفتند و مقام او را از خدا جدا نمیدانستند پس تخت فقط کرسی سلطنت و یا پایتخت نبوده بلکه مکان و مقام مقدسی بوده که عظمت درگاه الهی و مرکزیت قـدرت پادشـاهی در آنـجا جمع میگردیده و فر ایزدی و افـسر شـاهی بـر تارک پادشاهی قرار میگرفته و چنین مکان و مقامی بناچار عبادتگاه همگان بوده است و شاهان هخامنشی ترجیح دادهاند در جوار چنین حرم مطهری بـخاک سـپرده شـوند و کسانی که تخت جمشید را تنها گورستان شاهان هـخامنشی و یـا معبد تصور کردهاند بدونشک راه ناصواب رفته و اشتباه نمودهاند.
در میان اسامی فراوانی که با کلمه تخت همراه هستند و از نامگزاریهای جـدید نـبوده بـلکه سوابق تاریخی و دینی آنها به چندین هزار سال و بدوره سلطنت کـیانیان نیز میرسد، میتوان از تخت سلیمان و تخت بلقیس در جنوب شرقی آذربایجان نامبرد که آتشکده آذر گشتسیو ۱ شهر گزن که عـربها آنـرا شـیز نامیدهاند در آنجا قرار داشته ولی بدلائل سیاسی جهت حـفظ آثـار دیـنی احتمالاً در اوائل دوره اسلامی تغییر اسم داده و مانند قبر کوروش که قبر مادر سلیمان گردیده بـنام تـخت سلیمان و تخت بلقیس درآمده است.
باری از تحقیقاتی که تاکنون بعمل آمده چنین بـرمیآید کـه هـمانطور که تخت جمشید پایتخت دینی شاهان هخامنشی بوده تخت سلیمان و شهر شیز نیز پایـتخت دیـنی سلاطین اشکانی و ساسانی بوده است و اگر بخواهیم بمقایسه آنان پرداخته و درباره هریک از اسـامی و امـاکنی کـه نام آنها با تخت همراه میباشند مانند تخت طاقدیس، تخت گوهر در دو کیلومتری جنوب نقش رسـتم در فـارس، تخت منظر در نیشابور، تخت محل در اراک و غیره ببحث بپردازیم مثنوی هفتاد من کـاغذ شـود.
امـا جزء دوم از اسم تخت جمشید نام جمشید بزرگترین پادشاه سلسله پیشدادی است که با آداب، رسـوم و سـننی کـه بر جای گذاشت بنیاد ملیت و سلطنت ایرانی را استوار کرد و تمدن و فرهنگی در زمـان خـویش بوجود آورد که آباء و اجـداد بـسیاری از مردم متمدن امروزی از آن بیبهره بودند. حـال چـون اسـم او در کـتب مـورخان یونانی بعد نـیامده آیـا باید از وی صرفنظر کرد و یک دوره تاریخ پرافتخار ایرن و قسمتی از تاریخ تمدن بشری را بدست فراموشی سپرد و آنـرا افـسانه دانست؟ آیا بـاید قدیمترین ادوار سلطنت ایران را تنها ادوار ماد و پارس دانست؟ آیا بـاید نـام جـمشید را از روی کـهنترین پایـتخت شاهنشاهی ایران برداشت و نامی تازه به آن گذاشت؟ قضاوت بیشتر در اینباره را بوجدان پاک خوانندگان محترم میگذارد.
در اینجا لازم میداند یادآور شود که در دو قرن اخیر عدهای از خاور شناسان که نمیتوانستند منکر حقیقت وجـود سلسله کیانیان در ایران گردند کوشش بعمل آوردهاند تا سلاطین سلسله مزبور را با پادشاهان هخامنشی تطبیق دهند و مثلاً کیخسرو را همان کوروش کبیر معرفی نمایند. اما دانشمند بزرگ دانمارکی کریستن سن در ضـمن پژوهـشهای پرارزش خود در کتاب کیانیان نشان داده است که میان کیانین و هخامنشیان رابطهای وجود ندارد و بعقیده وی کیانیان یکدسته از شاهان محلی مشرق ایران بودهاند که قبل از زرتشت در قسمتی از ایران فرمانروائی میکردند و آخرین آنـها ویـشتاسپ همزمان زرتشت بوده است. در اینصورت تاریخ حکومت پادشاهی ایران چند قرن به عقب برمیگردد ۱ و کتب مذهبی و غیرمذهبی پهلوی نیز مؤید چنین مطلبی میباشد.
(۱)-دربارهٔ وجه تسمیه و اهمیت دینی و تاریخچهٔ بنای آتشکدهٔ آذر گشنسب و شهر شـیز در کـتب باستان مثل بند هشن فر گرد ۱۷ خرده اوستا، گاتها؛ یشتها، یسنا، دینکرت، مینوخرد و غیره بتفصیل مـطالبی ذکـر شـده و فردوسی نیز ضمن داستان بشاهی رسیدن کیخسرو در شاهنامه بجنبه ارتباط دین و سـلطنت در آن مـقام و مـکان اشاره کرده است.
مسعودی نیز در کتاب التنبیه و الاشراف در اوائل سدهٔ چهارم هجری مینویسد که پایتخت تابستانی پادشاهان اشکانی در شـهر شـیز بوده و در روزگاری در آنجا آثار شگفتانگیز ساختمانها و نقاشیها با رنگهای گوناگون از صور افـلاک و سـتارگان و عالم و هرچه در او است از خشکی و دریا و آبادانی و گـیاه و جـانور و چـیزهای شگفتآور دیگر هنوز وجود داشته و در این شـهر آتـشگاهی بزرگ بوده که آنرا آذرخش یعنی «آتش نیک» میگفتهاند. (س ۹۵ چاپ لندن) ابن خـردادبه مینویسد آذر گشنسب در شیز قرار دارد و آنرا نـزد مـجوس منزلتی بـزرگ میباشد و هـرگاه یکی از پادشاهان آنان بشاهی میرسید از مـدائن پیـاده بزیارت آذر گشتسب میآمد. (س ۱۱۹-۱۲۰ چاپ لندن)
در زمان ساسانیان که بنیاد سلطنت آنها بـر حـمایت از دین زرتشت استوار بود آتشکده آذر گـشنسب باوج شهرت و عظمت خـویش رسـید و همواره نذور و هدایائی از طرف پادشـاهان بـه آنجا فرستاده شد بطوریکه طبری و دیگران نوشتهاند بهرام پنجم قبل از جنگ با تـرکان خـزر که در آن سوی کوههای قفقاز بـودند بـاین آتـشکده رفت و نیایش کـرد و پس از شـکست ترکان همه جواهراتی را کـه در تـاج خاقان آنها بکار رفته با شمشیری که بزر و گوهر مرصع گردیده بود به آتـشکده اهـدا نمود. خسرو پرویز نذر کرده بـود اگـر موفق بـمغلوب کـردن بـهرام چوبین شود زینتهای زریـن و هدایای سیمین به آتشکده آذر گشنسب نیاز کند و پس از موفقیت بنذر خویش عمل کرد.
منبع: مجله بررسیهای تاریخی – اسفند ۱۳۴۵