موضوعات وبسایت : تاریخی
سوالات امتحان آیین نامه رانندگی

انشا اگر ماشین زمان داشتید به گذشته سفر می کردید یا اینده

نویسنده : رضا قربانی | زمان انتشار : 24 اسفند 1400 ساعت 14:11

Letter.jpg

سوالات امتحان آیین نامه رانندگی

تحقیق رایگان سایت علمی و پژوهشی آسمان , تحقیقات دانش آموزی ، فرهنگیان و دانشجویان  اقدام پژوهی ، گزارش تخصصی

این مطلب شامل دو انشا است :

انشاء یک :

انشا موضوع اگر نامه بودید و در زمان سفر می کردید چه پیامی را به خوانندگان خود می دادید

مقدمه: زبان گفتار و زبان نوشتار ابزارهایی هستند که انسان می تواند به آسانی با استفاده از آن مفهوم و پیام خود را به زمان حال و زمان آینده برساند و از آن طریق مقصود خود را به گوش خوانندگان برساند.

تنه انشاء: اگر من نامه ایی بودم و می توانستم در زمان سفر کنم پیام صلح و نوع دوستی را به خوانندگان خود می رساندم و با خط خط پیامم عشق را می آموختم، می آموختم که هم دیگر را بیشتر دوست داشته باشید، بیشتر به یکدیگر توجه نشان دهید و حاشیه ها و تفرقه ها را کنار بگذارید و به رنگ پوست و زبان و گویش دیگران توجه نکنید.

همه ی ما انسانیم و همه ی ما از دمیده شدن یک پروردگار خلق شده ایم. همگی از یک هوا نفس می کشیم و همگی با هدف رسیدن به رضای الهی گام برمی داریم، در بندبند وجودم می آموختم به طبیعت عشق بورزیم. همان طورکه او تمام زیبایی هایش را در اختیار ما بدون منت قرار داده و با هوای پاک و زیبایی های بکر خدادادی از ما استقبال کرده،

حواسمان باشد که طبیعت مان را ازبین نبریم و با حفظ و مراقبت از آن دنیای خود را زیباتر سازیم. در پایان  نامه با خطی پر رنگ می آموختم که در زمان ما این همه امکانات و وسایل رفاهی وجود نداشت قدر نعمت های خود را بدانید و با سپاس از خداوند منان روز به روز به زندگیتان رونق ببخشید.

نتیجه گیری:کمی که به کتاب های کتابخانه ها سر بزنید با دنیا بیشتر آشنا می شوید، به آدم ها و دانشمندانی که در همه ی کتاب های خود درس های زندگی و علمی به ما آموخته اند تا ما در زمان حال زندگی آسان تری داشته باشیم.

انشاء دو:

موضوع انشاء:سفر به زمان

دایناسورها

-مهسا بیدارشو ساعت 30:6است.این صدای مادرم است که آمده تا مرابیدارکند .بیدار میشوم و میرم دست وصورتم را می شوم و میروم که لباس بپوشم.منتظر می مانم تا رانندهسرویسمان زنگ بزند تا بروم.

-مهسا راننده سرویستان زنگ زد زود

باش برو.

-رفتم خداحافظ.

-خداحافظ.

-سوار ماشین میشوم و به مدرسهمیروم.رسیدم مثل این که فاطمه هازود تر ازمن رسیده اند.

-سالم

-سالم

-سالم

-زارع:مشقارو میز

-وای فاطمه امروز که اردو داریم!!!

-وای راست میگویی

صدای دادو بیداد نگارومبینا می آیدمثل این که بر سر کتاب کانگرو دعوامی کنند.

-سالم بچه ها!

این هم صدای فاطمه است

»عبدالحسین زاده«

نگار درکلاس را باز می کند

-مبینا و نگار و فاطمه:سالم

-من و فاطمه و فاطمه :سالم

- بچه ها صبحگاه

این هم صدای خانم کیایی است کهدارد می آید تا مارا به صبحگاه بفرستد

-نگار:وای خدا هنوز از راه نرسیدیم

-من :امروز صبحگاه با ماست

-مبینا:اه زد حال

-تق تق تق

این هم صدای بچه های چهرم است که آمده اند به ما دستوربدهند که به صبحگاه برویم

-همه:خب

-من:بچه ها زود باشید به صبحگاه می رویم اول ناصری میرود که آیة الکرسی بخواند.بعد هم

نگار و مبینا میروند تا ورزش بدهند من و الهام نیا هم قرار است »آیا میدانید«بخوانیم

-من: پس الهام نیا کجاست

-الهام نیا:سالم

هالل زاده است

-من:آوردی

-چی؟

-نخود چی!!آیا می دانید دیگه*

-آها. آره آوردم

-بریم نوبت ماست

چند تا آیا می دانید میخوانیم کم کم بقیه ی بچه ها هم می آیند صبحگاه تمام می شود و به کلاس می رویم . مثل این که خانم نبوی هنوز نیامده .وای خدایا حاال تا خانم بیاید من باید بچه ها را سا کت کنم. نگار و مبینا شروع میکنند به راه رفتن در کالس آنها را به زور می نشانم بعد مرعشیان شروع می کند به پاک کردن تخته.

او را هم مینشانم زهرا شروع می کند

به غر غر کردن

-سالم بچه ها

وای خدا را شکر خانم نبوی آمد

-همه: سالم

-آماده اید؟

-همه:بله

-پس برویم. صادقی بچه ها ذا به

صف کن

وای خدایا دوباره باید با این لجباز ها سروکله بزنم . به زور آنها را به صف میکنم و به حیاط مدرسه میرویم ماشین زمان خانم نبوی هم آنجاست ماشینی قرمز رنگ به شکل سیب که خیلی بزرگ است البته به بزرگی زیر دریایی اش نیست !!!

همه سوار میشویم .خانم نبوی دکمه ای را فشار میدهد. ماشین چند دور می چرخدو در جنگلی ظاهر میشود.از ماشین پیاده میشویم . خانم نبوی ماشین را در مکانی عمن پارک میکند

-خانم نبوی:بچه ها حواستان باشد اینجا مثل اقیانوس نیست که داخل زیر دریایی باشید و جانوران نتوانند به شما آسیب برسانند.اینجا اگر دست  از پا خطا کنید غذای دایناسور ها میشوید

-همه:چشم

- خانم:این دایناسور براکیوزاروس است با وزن80 تن که سنگین ترین دایناسور شناخته شده آرام و بی سرو صدا تا متوجه ما نشوند

-من:خانم این یکی چقدر کوچک است

-خانم:این لسوتوزوروس است که کوچک ترین دایناسور است که تقریبا اندازه ی یک گنجشک است

-نگار:خانم این زرافه است؟

-خانم:نه این یکی از باهوش ترین دایناسورهاترودون است.این شکارچی  حدود 2متر قد دارد و مغزش اندازه پرندگان امروزی است

-مبینا:احتماال فیلسوفه هههههه

-ناصری:خانم این چقدر شبیه خروس است!

-خانم:ای دختر من.این استگوزاروس است که کوچک ترین مغز را دربین دایناسور ها دارد قدش هم فقد 3سانتی متر است

-مبینا:این یکی خنگه

هههههههههههههههه

-خانم:این یکی را ببینید بلندترین دایناسورها براکیو زاروس ها از ساروپاد ها هستند.پاهای جلویی این دایناسورها بلند تر از پاهای عقبی آنهاست یک دفعه چیزی مثل باد از جلوی صورتمان رد شد

-من:این چی بود

-خانم :سریع ترین دایناسور ها ارنبومیمیدها مانند درمیسیومیموس هستند که با سرعت 60 کیلومتر درساعت می دوند

-این یکی هم قدیمی ترین دایناسور جهان که با فدمت 230میلیون ساله در ماداگاسکار کشف شد که نام مشخصی ندارد  حاال وقت برگشتن است زود باشید بیایید سوار ماشین یا همان سیب قرمز میشویم خانم همان دکمه را فشار داد ماشین چند دوردورخودش چرخید ودر حیاط مدرسه ظاهرشد

خانم الماسیان خانم مشیری و خانم کیایی در حیاط ایستاده بودند سالم کردیم

-من:خانم الماسیان انشاءبنویسیم؟؟

-خانم الماسیان:بله برای فردا هم بیاورید.

-مبینا:مهسا نمی توانی جلوی زبانتبگیری؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

توجه :

حتما نظرات خود را زیر هر انشابنویسید تا ما نیز بیشتر برای شما انشا در سایت قرار بدهیم .باتشکر

برای دیدن سایر انشا ها بر روی هر کدام از موضوعات زیر کلیک کنید :

منبع : سايت علمی و پژوهشي آسمان

--

صفحه اینستاگرام ما را دنبال کنید

اين مطلب در تاريخ: دوشنبه 24 ارديبهشت 1397 ساعت: 11:56 منتشر شده است


برچسب ها : انشا در مورد سفر به آینده

,

انشا سفر به آینده

,

انشا در مورد سفر به گذشته

,

انشا تخیلی سفر به اینده

,

انشا در مورد سفر در زمان

,

انشا در مورد سفر به اینده

,

انشا سفر خیالی به اینده

,

انشا در مورد ماشین زمان

,

آیا این مطلب برای شما مفید بود؟




ارسال نظر

نام


ایمیل


نظر