خبرگزاری مهر- گروه فرهنگ: دو ماهی است نام روستایی بر سر زبانها افتاده که تنها شهرتش به شهرستان و شهر و استانش ختم میشد آن هم به واسطه انارهایی که داشت اما اکنون روستای فاروق را همه میشناسند؛ حتی در خارج از کشور دلشان میخواهد سری به این روستا بزنند و از افسانهای که نقل مجالس شده سر در بیاورند. افسانه گنج فاروق!
دو مرد یکی سالخورده و دیگری ٣٧ ساله را به تازگی دستگیر کردند و گفتند که این دو نفر مدعی شدهاند گنجی در فاروق وجود دارد و عدهای از این طریق کلیپهایی ساختهاند با این مضمون که تعداد زیادی شی طلا مربوط به هخامنشیان در روستای ٧ هزار ساله فاروق پیدا شده و ماموران امنیتی اجازه ورود کسی به این محل را نمیدهند. دو ماه است که کلیپهای پیدرپی ساخته میشود و مردم را بیشتر در تردید صحت یا رد این خبرها قرار میدهد.
برای اطلاع بیشتر از این قضیه و دیدن محل گنج ادعا شده به فاروق میروم جایی در نزدیکی تخت جمشید، پاسارگاد، در مسیر بین مرودشت و روستای شهر استخر، نقش رستم و نقش رجب دیده میشود؛ روستا یک موقعیت عالی از لحاظ تاریخی دارد رانندههای این مسیر میدانند کسی که این روزها سراغ فاروق را میگیرد دنبال گنج است میگویند اول روستا پیاده می شوی یا دم در گنج!؟
*مگه گنجی هم هست؟
نه ولی این روزها همه آنجا میروند از دکتر مهندسهای تهرانی تا شیرازیها و مرودشتیهایی که میگویند برویم ببینیم هم فال است هم تماشا.
*شما خودت آنجا رفتی؟
نرفتم. اگر چیزی هست مثقالی از آن همه طلا به کاشفش نمیدهند؛ چه برسد به ما اگرهم نباشد بازهم چیزی به ما نمیرسد جز مسافر بیشتری که این روزها به فاروق میرود!
نماد «انار» بر سردر روستا
میدان اصلی و اول روستا نمادی از یک انار دارد و طرحی از نقشهای تخت جمشید در هر خانه درخت انار و خرمالو هست درختانی که بار دادهاند و حالا فقط خرمالوهای لخت روی درختان باقی ماندهاند در فصل بی برگی.
هنوز رفت و آمدها به روستا عادی نشده پچپچ کنان خبر ورود غریبه را به یکدیگر میدهند. غریبه را زیر نظر دارند تا ببینند چه کار میکند چرا تنهاست و دنبال چیست تا وارد صحبت با اهالی میشوم تعدادی دیگر به جمع مان میپیوندند جمع پیرمردهایی که جلوی در باغ نشستهاند گویی از همیشه صمیمانه تر است؛ سر صحبت را باز میکنند؛
_گنج کجا بود؟ وقتی شما به دنیا نیامده بودی دام را به همین منطقه که بهش میگن تنگه فاروق یا پاروق میبردیم توی اون دهنه غاری که وسط دو تنگه هست وقت بارون پناه میگرفتیم چرا این همه سال ما چیزی پیدا نکردیم؟ حالا یه پسربچه برای اینکه دیگه کارگری نکند گفته به من پول بدهید تا بگویم گنج کجاست!
_ نعمت پسر صاف و سادهای است دو تا بچه هم دارد با زنش توی مرودشت زندگی میکنند اینجا خونه مادرش هست که آلزایمر دارد برادر و دو خواهر دارد که نه قاچاقچی هستند نه اهل کلک نه حتی انقدر زرنگ که بخواهند گنجی پیدا کنند و جایش را نگویند. جوانها می خواهند راه صد ساله را یک شبه بروند به اوستا کارش میگوید ده سال پیش یه جایی در تنگه وارد غاری شدم ٢٠ متر جلو رفتم با محوطه بزرگی رو به رو شدم یک نقش برجسته ای روی دیوار دیدم شبیه به تخت جمشید ترسیدم صورت آدم بود برگشتم میدانستم راه را گم میکنم به شورا بگوییم چنین جایی هست اگر به من یک خانه و به اوستا صد میلیون تومان بدهید جایش را نشان میدهم به شورا میگوید باور نمی کنند ولی میگویند تعهد کتبی میدهیم هر زمان چنین چیزی بود و جایش را گفتی پول را می دهیم.
اینجا همه «زارع» هستند
از جمع ٥ پیرمرد روستا ٤ نفرشان زارع هستند اینجا همه فامیلی زارع را دارند یکی از باغدارها دست از کار نمیکشد برگریزان درختان تمام شده اما او انارهای کرم خورده و خراب پای درختان انار را جمع میکند.
باغش ٥ هکتار است و امسال همه را به شیراز و جهرم فرستاده و برای خودش ١٠٠ کیلو رب درست کرده تا در فصل زمستان و بهار هم محصولی برای فروش داشته باشد رب انار کیلویی ٢٠ هرار تومان و انار کیلویی یک تا سه هزار تومان است نام او هم زارع است و در پاسخ به نگاه کنجکاو من میگوید: «حرف از گنج و نعمت انقدر دهان به دهان چرخید که چند نفر از روی حرفهای نعمت و اوستایش فیلم ساختند من از وقتی این حرفها پیش آمده اصلا به تنگه نرفتم چون میدانستم که نیست؛ تنهایی نمیتوانی بروی راهش خاکی است و کوهها شبیه به هم پشت روستا کوهی هست باید از کنارش رد شوی تنگه را جایی میبینی که دیگر ماشین رو نیست. جوانها معمولا آنجا میروند و اگر سرد باشه به داخل غار میروند و اگر نه از بالای کوه مینشینند تا روستا زیر پایش باشد.»
افراد مشکوک زیاد به اینجا میآیند
برای رسیدن به تنگه باید راه زیادی پیاده رفت سرتاسر مسیری که به آنجا راه دارد کوچه باغ های زیادی است و دو طرف خیابان اصلی را جوی های آب تمیز و دیوارهای خشتی و باغهای وسیع انار گرفته در برخی از مسیر شاخه درختان به هم گره خورده و سایه انداخته صدای آب و پرواز پرستوها و برگریزان پاییز برای مردم روستا تکراری شده میایستند تا عکسشان را بگیرم یکی از آنها جوان است.
_ غریبههای روستا دو دستهاند یا اهل خرید و فروش جنس عتیقه هستند یا میراثی و اطلاعاتی هستن برای اینکه بفهمند گنجی در کار است یا نه. این روزها افراد مشکوک زیاد می آیند دیگر کسی انار یا رب نمیخواهدآدرس گنج را میپرسند بعضیها کیف دارند فکر میکنند دست پر بر می گردند بعضیها فقط میگردند ببینند کسی گنج را دیده یا نه؛ احمد بقالی دارد به یکیشان گفت دیده سرکارش گذاشت از او پول گرفت تا جای واقعیاش را نشان دهد ولی بعد پولش را پس داد و گفت که دروغ گفته به هر حال هر روز ماجرا داریم ما که ندیدیم چیزی پیدا شود جز اینکه زن و بچه آن دو نفر سرگردان هستند.
نعمت هیچ وقت نگفت طلا پیدا کرده
در روستا یک آژانس قرار دارد که نامش را «تاکسی گردشگری» گذاشتهاند آنها هم مثل همه مردم روستا جای گنج خیالی را خوب بلد هستند وقتی به دنبال صاحب آژانس میگردم یکی از نزدیکان مدعیان کشف گنج، که از لحظه ورودم به روستا زیر نظرم دارد شک میکند که از سمت گروه خاصی آمدهام یا نه سراغم میآید و سرصحبت را باز میکند؛
_پیش خودم گفتم شاید از طرف کسانی که نعمت و اوس رمضون رو تهدید کردن آمده باشی. نعمت ده سال پیش به من گفت که یک صورت پیدا کرده و بعد هم برگشته جایش هم به من گفت ولی یادم نیست کجاست همان موقع گفتم ٢٥٠٠ سال کسی به آن دست نزده تو هم کاری نداشته باش اگر چیزی هم باشد ما نه میتوانیم بفروشیم نه کسی حرفمان را باور میکند نه کسی چیزی به ما میدهد؛ مگر این همه گنج پیدا شد به آنهایی که پیدا کردند چه دادند؟ ولی هیچ وفت نگفت طلا پیدا کرده، هیچ وقت نگفت گنج دیده فقط گفت صورت تراشیده روی دیوار بوده. این کلیپهای ساخته شده همهاش دروغ بود میراث فرهنگی هم گفت که عکسها برای مصر و فتوشاپ بوده ولی این دو نفر نه اختلال حواس دارند نه چیزی. من شنیدم که گفتن وقتی ماموران داشتند آنها را میبردند تا جایش را نشان دهد آبی که به او دادند تا بخورد مسموم بوده و همان موقع یک تلفن به او شده که رنگش پریده و ترسیده و از هوش رفته. او روی بچههایش حساس است گفته که تهدیدم کردهاند چیزی نگویم سه جای مختلف را نشان داده اما هیچ کدام درست نبوده من هیچ وقت نشنیدم که او گفته باشد طلا پیدا کرده نباید به کسی میگفت، طمع کرد حالا دیگران کلیپ ساختند و همه کاسهها به سر رمضون و نعمت شکست.
در مسیر رفتن به تنگه هنوز بنرها و تبلیغات جشنواره انار فاروق که اواخر مهر ماه برگزار شده بود باقی مانده است. برخی از اهالی روستا که در تلاشند تا روستا را بیشتر معرفی کنند، روی جشنواره انار و محصولات آن مانور زیادی میدهند و هر سال از مسوولان استان دعوت میکنند تا به این برنامه بیایند تا انار فاروق که پوستی نازک تر از انار ساوه دارد و پر آبتر است را بیشتر بین مردم معرفی کنند.
آنها باعث شدهاند تا انار فاروق نه تنها به شهرهای فارس بلکه به کشورهای دیگر نیز صادر شود تا جایی که آنها سفارش انار شهوار را میدهند و اهالی روستا هم به فکر کاشت انار شهوار که کیفیت بالایی دارد افتادهاند اما با وجود این تبلیغات اما امسال از جشنواره انار فاروق آنطور که انتظار میرفت استقبال نشد تا اینکه خبر گنج خیالی دستمایهای برای تبلیغ بیشتر روستا شد.
در راه رفتن به تنگه هستند کسانی که یا از مرودشت برای بازدید امدهاند و یا دنبال غریبهها هستند تا ببینند آنها چه کار میکنند تپههای اطراف شبیه به هم است تا جایی که از دور دهانه غار و یا سوراخی از دل کوه پیدا میشود کمی بالا که بروی دیوار نوشتههایی مشخص است پس از آن تونل دهانه باریک تر میشود تا جایی که نمیتوان وارد شد اینجا جز خاک و ته سیگار و سنگ هیچ چیز دیگری نیست تنها نمایی زیبا از تپهها را می توان از آن بالا مشاهده کرد.
مردم روستا باور دارند که فشار زندگی برخی را به سمتی میکشاند که از سختی نجات پیدا کنند اما میدانند که تاوان تشویش اذهان عمومی تاوان سنگینتری دارد حالا مردم روستا میدانند که گنجی در کار نیست یا اگر باشد طلا نیست اما مردم شهرهای اطراف کمتر باور میکنند آنها اعتمادی به دستگاههای دولتی ندارند، یکی از آنها که در شیراز مرکز اقامتی دارد و اتفاقا مثل بیشتر مردم روستا نامش زارع است و با شنیدههایش تفسیر می کند میگوید: خیلیها دنبال معروف شدن محل زندگیشان بودند هیچ وقت یک برنامه نمیتواند برای یک روستا که چیزی برای نمایش ندارد شهرت بیاورد عوامل دیگری هستند که توانستند از این آب گل آلود ماهی بگیرند و حالا مدتی است که سفر رفتهاند تا آبها از آسیاب بیفتد آنها کلیپ پخش میکنند تا بر طبل شهرت روستا بزنند موفق هم شدند حتی با دروغ.
متهمان ممنوعالمصاحبهاند
خبرنگار مهر در تلاش بود تا با مدعیان کشف گنج خیالی مصاحبه کند اما از آنجایی که موضوع این دروغ بزرگ ابعاد وسیعتری پیدا کرده و انتشار کلیپهای بعدی اصرار بر وجود چنین گنجی داشته متهمان را به مقامات قضایی تحویل دادهاند تا تحقیقات تکمیل شود به همین دلیل اجازه مصاحبه از آنها داده نمیشود.
با این وجود مصیب امیری مدیرکل میراث فرهنگی استان فارس به خبرنگار مهر میگوید: یک ساعت با یکی از آنها مصاحبه کردم فهمیدم نه آنها آنقدر سواد دارند که بتوانند چنین کلیپی بسازند و نه چیزی پیدا کردهاند موضوع نامه برای دادن وام و خانه به آنها هم از این قرار بوده که همه میدانستند چنین چیزی نیست به آنها گفتند وام میدهیم که اگر بود خیالشان راحت باشد و حتما هم این کار را میکردند ولی میدانستند که نیست.
چرا نباید «گنج فاروق» را تبلیغ کنیم؟
امیری ادامه میدهد: از این موارد ما زیاد میبینیم برخی فکر میکنند میتوانند با دروغ پول در بیاورند. با این وجود وقتی مطلع شدیم همان موقع کارشناسان را فرستادیم با او همراه شوند او سه جای مختلف را تا به حال نشان داده که درست نبوده و همان روز اول آبی با خودش آورده بود خورد و گفت من را مسموم کردهاند. اینها هیچ کدام درست نیست و همه اینها خیالات است.
وی تأکید کرد: اگر گنجی باشد ما چرا نیاید روی آن مانور بدهیم؟ یک جشنواره کوچک غذا برگزار میکنیم با این همه هزینه برای تبلیغات چرا اگر اثری باشد آن را مخفی کنیم وفتی می تواند برای شهر و استان مان باعث تبلیغ شود و گردشگرانش زیاد شوند؟
حرف پایانی مدیرکل میراث جالب بود؛ چرا نباید روی گنج فاروق تبلیغ کنیم؟ تجربه گشت و گذار در این روستای تازه مشهور شده اما نشان از واقعیتی تأسفبرانگیز دارد؛ نه فقط انار و جشنواره سالیانهاش، فاروق سرشار از گنجهایی است که در تمام این سالها آنطور که باید تبلیغ نشده است. بیراه نیست اگر برکت تمام حواشی «گنج دورغین» را کشف رسانهای گنجهای واقعی فاروق بدانیم.