شعر درباره شهر شیراز تلاشی است در جهت شناساندن و معرفی این شهر به دوستداران شعر و ادبیات پارسی. البته شیراز به تنهایی یک شعر بلند است که تمامی ندارد و ذکر بزرگان و اهل علم و خرد آن بر کسی پوشیده نیست.
ولی آیا وصف زیبایی ها و اوصاف بزرگان و علمای این شهر و دیدنی های آن می تواند در قالب اشعار منظوم یا شعر نو بگنجد؟. جواب این است که آری، می توان با تکیه و تمرکز بر بخشی از دانسته های خودتان و اطلاعات جامع در این زمینه این شهر را در زبان و بیان شعر نیز معرفی نمود.
مجموعه شعر درباره شهر شیراز در واقع یکی از بزرگترین و بی تکرارترین مجموعه های موجود به شمار می رود که با بیانی متفاوت و بهره گیری از ساده ترین و در عین حال عمیق ترین اشعار موجود سعی در معرفی این شهر بزرگ دارد.
شعر درباره شهر شیراز قصد دارد تا به خواننده این حس را القا کند که اگر جهان در برابر تمدن های مختلف و باستانی یونان و روم انگشت تحیر به دهان گزیده است در سوی دیگر این ماجرا شیراز سابقه ای بس طولانی و همپای تمدن های بزرگ بشری دارد.
این شهر فقط در حافظیه و سعدیه و برخی موزه ها و نقاط دیدنی خلاصه نمی شود. هر چند سلاطین بزرگی در طول تاریخ از آن به عنوان مرکز حکومت خویش استفاده کرده اند.
در واقع بخش بزرگی از شیراز قدیم توسط آغا محمد خان قاجار پس از هجوم و ترکتازی هایش به این شهر و برچیدن سلسله زندیه از بین رفته است. از شعرای نامدار این شهر می توان به حافظ و سعدی و قاآنی و بسیاری دیگر از بزرگان و مشاهیر علم و ادب اشاره کرد.
شعر درباره شهر شیراز از زبان شعرای برجسته این شهر
لسان الغیب حافظ شیرازی در وصف این شهر چنین سروده است.
خوشا شیراز و وضع بی مثالش
خداوندا نگه دار از زوالش
ز رکن آباد ما صد لوحش الله
که عمر خضر می بخشد زلالش
میان جعفرآباد و مصلا
عبیرآمیز می آید شمالش
به شیراز آی و فیض روح قدسی
بجوی از مردم صاحب کمالش
که نام قند مصری برد آن جا
که شیرینان ندادند انفعالش
صبا زان لولی شنگول سرمست
چه داری آگهی چون است حالش
و سعدی علیه الرحمه در باب شیراز و اوصاف آن در چند جای دیوان اشعارش می فرماید:
آخر ای باد صبا بویی اگر میآری
سوی شیراز گذر کن که مرا یار آنجاست
******************
آنکه نشنیدهست هرگز بوی عشق
گو به شیراز آی و خاک ما ببوی
******************
ای که زیبایی پرستی، جانب شیراز آی
تا به گلزارادیبش، بین هزاران حور عین
آسمان هر روز بر این خاک تعظیم آورد
چون زیارت گاه رندان جهان را زائرین
در ادامه با ویژگی های شعر درباره شهر شیراز بیشتر آشنا خواهیم شد.
ویژگی های مجموعه شعر درباره شهر شیراز
ما در مجموعه شعر درباره شهر شیراز سعی کرده ایم تا از جنبه های مختلفی این شهر زیبا و شعر انگیز را مورد بررسی قرار دهیم. برخی از مهمترین ویژگی های شعر درباره شهر شیراز عبارتند از:
-تازگی مضمون و مفاهیم ارائه شده در شعر درباره شهر شیراز
-بهره مندی از زبان رسا و آهنگین در ارائه مطالب و مفاهیم شعر
-استفاده ازقالب شعر آهنگینی و سبک شعر نو در وصف این شهر تاریخی
-بهره گیری از دیدگاه های نوین شعری در خصوص این شهر و پرهیز از کلیشه گویی
در ادامه از شما دعوت می کنیم تا در جهان شعر درباره شهر شیراز و اوصاف زیبایی های این شهر با ما همراه باشید. امیدواریم که لذت خواندن و درک عمیق مفاهیم شعری بتواند حاصل گردد. آن چه مطلوب شاعر بوده است پرداختن به عظمت این شهر است و آن چه از منظر وی ارائه گردیده است نگاه شعر و نظم است برای ارادت به این شهر زیبا و دوست داشتنی با ما همراه باشید.
شعر درباره شهر شیراز به نام آشوب
شعر و شیراز
از یک ریشه اند
ریشه ای ناپیدا که حافظ را
سروده است
و سعدی را به نظم
کشیده است
شهری که خود شعر است و
دیوان است
و قصیده ای طولانی
در جهان است
شهری که آشوب می کند قلب
مجنون را
مجنون اگر خواهی
همین است مکانش
شیراز جان است
******************
شیراز
زیباترین نام
جغرافیای ایران
است
که همتایی برایش نیست
مطلب پیشنهادی :
متن درباره شیراز به انگلیسی با ترجمه
هرگاه نام شیراز می آید
بخشی از وجودم
گویی در التهاب و
آتش شعر می سوزد
هر گاه به شعر می رسم
جنون شیراز
مرا می گیرد
فکر می کنم حافظ شده ام و
شوریده سر در
شهر گام بر می دارم
فکر می کنم باغ های شیراز
تا انتهای آسمان
و بن زمین امتداد
دارد
حس می کنم زندگی از اینجا
به بعد
دیگر
ناقص است
******************
شیراز
بهشت زمین است و
این بار من
به آن رانده شده ام
شیراز کشور شعر است
و جاودانه ترین سرود ایران
شیراز شهر عشق
است و بی بدیل ترین
واژگان هستی از
سینه این شهر
زاده شده اند
شیراز شگفت جهان
است
******************
شیراز،
جان است
بی مثال است
و روضه جنان
است
شیراز
بی پایان است
قطعه ای از بهشت
یزدان است
شیراز
شهر بید بنان
و
تاکستان است
شهر زیبایی های مسحور کننده
عالم است
شیراز
زیباترین شعر جهان
است
بی مثال است
و
در روح شاعر نهان است
ارادت دارم: شعر درباره شهر شیراز
ارادات دارم ای حضرت حافظ
سلامت می کنم ای سعدی شیرین بیان
من از دیار ایران به دیدارت آمده ام
تا دیداری تازه کنیم
و از فال و تغزل بهره ای
گیرم
ای شیراز
ای چشم بیدار ایران
به روی هر سیاحتگر جهان
امروز من نیز مهمان تو هستم
ای شیراز ای جام جهان بین من
ارادت دارم ای فردوس بی پایان ایران
ای شیراز
ای رویای بی پایان
قطعات زیبای شعر درباره شهر شیراز
بازآی حافظ ما
اینجا شهری با مردم و
لبخند است
شهری که از شکوفه های نارنج
و لیموهای معطر
آکنده است
اینجا ساعت
به وقت گل رخ
باز می شود
و هوا بوی شکوفه های گیلاس می دهد
اینجا ارغوان ها
سرود
جاودانگی می سرایند
اینجا آدم با کوچکترین بهانه ای
مثنوی خوشبختی می نویسد
با کوچکترین نگاهی عاشق می شود
همه چیز در اوج است
******************
وقتی قلب آدم به تپش های همیشه
عادت دارد
اینجا دیگر سعی می کنی
خود را از دست
طپش هایت پنهان کنی
سر را باید
در روح بی آرامت فرو ببری
اینجا به قول شاعر
جمله باید جا نباشی
جان خسته را بیاور
با شیراز عاشق برگرد
قطعات کوتاه شعر درباره شهر شیراز
بر صندلی چوبی
بر صندلی نیئی
بر مبل های سلطنتی
بر سکوهای سیمانی
بر پله های حافظیه
بر سنگ و بر ابریشم
و قالی های کریم خان
نشسته ام
لحظه ای بعد گویی بر ابرها نشسته ام
که صدایی حافظ خوانی می کند
******************
آلودگی به دود
و ماشین
این اعتیاد قرن
از رکن آباد
نشاید نقطه ای خشته
و تب دار از عالم برجای بگذارد
بگذارید همیشه صدای حافظ بیاید
و کلام سعدی آن را نوازش کند
شعر، نوازش شیراز
است
به گاه خستگی های روزهای دودآلود
روزهای ماشینی
و آدم های خسته
و تکراری
شعر درباره شهر شیراز با نام جاودانگی های تو
بهاریه های فراوانی سروده ام
تا کنار چشم ههای حافظ
دوباره زنده شوم
به بهار و
عطر لیموهایش
ولی جاودانگی
تو فراتر از تصور شاعر است
تمام شیراز را به
دنبال خال یار گشته ام
و چیزی ندیده ام
جز شیراز
و نگین نامش
بر تارک دوران
من از چنگال خان تاتار
و چنگیز
من از بی رحمی خان قجر
هر بار که می خوانم زخم می بندم
من از تاریخ گلایه دارم
من از هر چیزی که
شیرازم را
برنجاند شکوه دارم
شعر درباره شهر شیراز به نام تنهایی شیراز
مرا به حال خود تنها گذارید
مرا با جسم فرتوتم دمی
تنها گذارید
به راغ و باغ و سبزه و دشت
به حسن زیبایی و زیبایی حور
مرا یک دم به شهرم وا گذارید
مرا با آوازهای دشتی
مرا با ساز سنتور و
طربناکی عود قدیمی
در این سرای رویا گون
اثیری
مرا هر دم به حال خود
گذارید
پس آنگه مرگ و نبودم
هیچ معنی نگیرد
به وزن زندگی شعر وجودم
به قدر مطلق هستی
به طوفانی که در حزن
شیراز بی عشق خفته است
مرا با محبوبم تنها گذارید
من زندانی ترین
مرد زمینم
که در اسارت عشق شیرازم
و خود حافظی سرگشته ام
شعر درباره شهر شیراز به نام باغ های ارم
ای باغ ارم
که یادواره های مرا
در خود
جای داده ای
ای زیباترین جلوه طبیعت
در قلب شیراز
هر گاه که در
تو
قدم می زنم
گویی هر لحظه
ممکن است چیز
تازه ای در جهان روی دهد
مثلا
ناگهان یک دشت
گل سرخ پیش رویم
بشکفد
یا ابرها به زمین
بیایند
یا بارانی از
الماس
و ابریشم بر
زمین ببارد
ای باغ ارم که زیبایی های جهان
را در خود
جای داده ای
خاطرات من را
بپذیر
خاطرات من
و محبوبم
را
بارها شده است که
در تو آرام گیرم
بارها شده است
که اشک ها
و لبخندهایم را نزد
تو بیاورم
گویی از سلاطین مقهور
عشقم
که در محوطه سبز تو گام
برمی دارم
و در اندیشه فتح قلب
محبوبم هستم
شعر درباره شهر شیراز به نام دیدنی هایت
بین خواجوی کرمانی
و باغ جهان نما
شعرهایی رد و بدل می شد
من مضمون آن شعرها بودم
من تمام
من جهان
من زیبا
همین من؛
شیراز
***
یک شیراز است و بارگاه
شاهچراغ
یک شیراز و مسجد نصیر الملک
آن
یک شیراز است و
مسجد عتیق
یک شیراز است و مردمی مهربان
مردمی مومن
به حق و
زیبا صفت
یک شیراز است و
لبخندهایی که هر روز
خاطره ساز
می شوند
شعر درباره شهر شیراز به نام یکی از شعرهایم گریخت
باور کنید
عاشقی از لای شعرهای من دزدیده و
بی زبان گریخت
با پا نرفت
با سر از
لای شعرهای من بیرون دوید
جایی بود
که شمشیر آغا محمدخان
خون آلود بود
جایی که سواران مغول
از مردم باج شیرازی بودنشان
را می گرفتند
و عاشق نمی خواست باج به تاریخ
بدهد
او نمی دانست که
از شعری به شعر دیگری
می گریزد
و دیگر نه دفتر اشعار من
و نه کتاب های طویل
و عریض تاریخ جای امنی نبود
عاشق گفت:
بگذارید تا
با زبان عشق
شعر بگویم
مرا چه به تاریخ؟
و عاشق همچنان می گریخت
در کلمه ای خلاصه شد
گویی در کلمه ای فرو چکید
و عاشق در نارنجستان
یک شعر شیرازی آرام گرفت
شعر درباره شهر شیراز به نام چقدر ستاره
امشب آسمان شیراز
ستاره باران است
و من به خاطره بازی مشغولم
حرفه ام شعر
است و نان و قاتقی ام
کلماتی که شاید دیگران بفهمند
امشب آسمان شیراز پر از شعر
است
پر از واژگانی
که تب دار
هستند
پر از آهنگ و وزن های کهکشانی
پر از شعرهای ناگفته
حافظ
امشب آسمان شیراز
پر از شعر
است و من
شاعری هستم
که تا صبح
بیدار هستم
شاید واژه ای وحشی و سرکش را
رام کنم
تا بتوانم با آن
در شیراز خیالم
سفر کنم
اسم این شعر را
لاجرم شیراز می گذارم
اسم این شعر زندگیست
شعر درباره شهر شیراز به نام عاشق دیرینه
سعدیا برایم از حکمت
عشق بگو
از این که چرا با این سوز و گداز
این چنین شیرین می نماید
این شرنگ تلخ و گزنده جان
با تمام بی وفایی هایش معشوق
مرا می راند
و قلبم او را می خواند
نگاهم در چهار سوی عالم جز
او نمی بیند
سعدیا
از شیراز بگو
و دلتنگی های من
در غروب های روز
جمعه
سعدیا
از نارنج برایم بگو
از کلبه ای در قلب یک
جنگل
از آغاز شعرهایم در شیراز
و از بوی لیمو
سعدیا
از حکمت عشق
برایم سخن بگو
قطعات کوتاه کوتاه شعر درباره شهر شیراز
گاهی در نگاهم
هر چیزی مه آلود و گنگ است
حتی نام تو بر زبانم می آید
و می ماسد
حتی لبخندت بر لبانم تکرار می شود
و یاد میعاد آنروز
در شیراز
در نارنجستان قوام
شیراز برای من
هنوز هم
طعم شعر و
نسکافه همان روزها را دارد
***
وقتی می گویی دوستت دارم
تمام لیموهای باغستان های شیراز
بی هوا می شکفند
وقتی میگویی دوستم می داری
زمین نو می شود
زمستان
می گریزد
و فصلی دیگر از راه می رسد
و من باز هم حس می کنم
زنده هستم
و با تمام وجودم
نام تو را
نفس میکشم
ای عشق
شاید علاقمند باشید :