متضاد متصل
/mottasel/معنی۱. پیوسته.۲. ق (قید) [عامیانه] بههمپیوسته؛ پیدرپی.۳. (اسم، صفت) (تصوف) کسی که به وصل رسیده؛ واصل.۴. (اسم، صفت) [قدیمی] خویشاوند.فرهنگ فارسی عمیدمترادف و متضاد۱. پیوسته، چسبیده، مرتبط، مسلسل، ملحق، موصول، وابسته، وصل ۲. پیدرپی،برابر فارسیپیوسته، چسبیدهدیکشنریآلمانیانگلیسیاردواسپانیاییایتالیاییترکیروسیعربیفرانسویهندی
adjoining, conjoint, connected, contiguous, immediate نتایج بیشتر تنها برای کاربران ویژه
تاریخ 17 دی 1400